به چشم کرده ام ابروی ماه سیمایی
ماه سیما
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
خیال سبزخطی نقش بستهام جایی
امید هست که منشور عشقبازی من
از آن کمانچه ابرو رسد به طغرایی
سرم ز دست بشد چشم از انتظار بسوخت
در آرزوی سر و چشم مجلس آرایی
مکدر است دل، آتش به خرقه خواهم زد
بیا ببین که که را میکند تماشایی
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
که میرویم به داغ بلندبالایی
زمام دل به کسی دادهام من درویش
که نیستش به کس از تاج و تخت پروایی
در آن مقام که خوبان ز غمزه تیغ زنند
عجب مدار سری اوفتاده در پایی
مرا که از رخ او ماه در شبستان است
کجا بود به فروغ ستاره پروایی۱
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنایی
دُرَر ز شوق برآرند ماهیان به نثار
اگر سفینه حافظ رسد به دریایی
وطواط:
به زلف، مشکی، جانا، به چهره دیبایی
چو تو نباشد، دانم، کسی به زیبایی
مرا تو گویی: در هجر من شکیبا شو
کرا بود ز چنین صورتی شکیبایی ؟!
زبان ببندی و هر ساعت از حدیث مرا
هزار چشمهٔ خون از دو دیده بگشایی
-----------
حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری
۱. محبوب شاعر، چنان که صفات او را می شمارد، کسی است که: ماه سیماست؛ مجلس آراست؛ تماشایی است؛ بلندبالاست؛ وامدار هیچ تاج و تختی نیست و از هیچ حکومتی پروا ندارد[و چنانکه در روایات گفته اند: بیعت هیچ گردنکشی بر گردن او نیست( )]و در شبستان زندگی، رُخش چون ماه می درخشد و هر ستاره ای در برابر فروغ او، تاریک است، کیست جز محبوب و موعود الاهی؟ نکته دیگر آن که توصیه می کند در بند فراق و وصال نباشید بلکه در اندیشه کسب رضایت او باشید!