سیّدمحمّد آوی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «= تشرفات و ملاقات ها - سیّدمحمّد آوی (دعای عبرات) = علّامه(رحمه الله) در کتاب منهاج الصّلاح، هنگام نقل دعای عبرات فرموده: این دعا از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است. و از طرف سیّد سعید، رضیّالدّین محمّدبن محمّدب...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
آنگاه سیّد دعا را نقل کرده و پس از آن سند دیگری به همراه متن دعا ذکر نموده است. میان آن دو نسخه، اختلاف بسیار است؛ چنانکه میان نسخهی سیّد و علّامه نیز اختلاف بسیار است. | آنگاه سیّد دعا را نقل کرده و پس از آن سند دیگری به همراه متن دعا ذکر نموده است. میان آن دو نسخه، اختلاف بسیار است؛ چنانکه میان نسخهی سیّد و علّامه نیز اختلاف بسیار است. | ||
----نجم ثاقب - باب هفتم: حکایات تشرّفیافتگان | ----نجم ثاقب - باب هفتم: حکایات تشرّفیافتگان | ||
<references /> | |||
[[رده:تشرفات و ملاقات ها]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ اکتبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۷:۰۷
تشرفات و ملاقات ها - سیّدمحمّد آوی (دعای عبرات)
علّامه(رحمه الله) در کتاب منهاج الصّلاح، هنگام نقل دعای عبرات فرموده: این دعا از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است. و از طرف سیّد سعید، رضیّالدّین محمّدبن محمّدبن محمّد آوی -قدّس الله روحه- برای این دعا حکایت معروفی هست.[۱] و به خطّ بعضی از فضلا در حاشیهی این قسمت از کتاب منهاج الصلاح، آن حکایت چنین نقل شده است:
از مولی السّعید فخرالدّین محمّد، پسر شیخ اجلّ جمالالدّین، یعنی علّامه، که او روایت نموده از پدرش، از جدّش شیخ فقیه سدیدالدّین یوسف، از سیّدرضیّالدّین آوی که او مدّتی طولانی در نهایت سختی و تنگی، نزد امیری از امرای سلطان جرماغون[۲] زندانی بود. پس در خواب خلف صالح منتظر(علیه السلام) را دید و گریست و گفت: ای مولای من! برای رهایی من از این گروه ظالمان شفاعت کن.
حضرت فرمود: دعای عبرات را بخوان.
سیّد گفت: دعای عبرات کدام دعاست؟
فرمود: آن دعا در مصباح تو هست.
سیّد گفت: ای مولای من! دعا در مصباح من نیست.
فرمود: به مصباح بنگر! دعا را در آن خواهی یافت.
از خواب بیدار شد و نماز صبح را بهجاآورد و مصباح را باز نمود، برگهای میان اوراق آن یافت که آن دعا در آن نوشته شده بود. پس چهل مرتبه آن دعا را خواند.
آن امیر دو زن داشت که یکی از آنها عاقل و مدبّر بود و امیر به او اعتماد داشت. امیر در نوبت او نزدش آمد. زن به امیر گفت: یکی از اولاد امیرالمؤمنین(علیه السلام) را زندانی کردهای؟
امیر گفت: چرا در این باره سؤال کردی؟
گفت: شخصی را در خواب دیدم که گویا نور آفتاب از رخسار او میدرخشید. پس حلق مرا میان دو انگشت خود گرفت، آنگاه فرمود: «شوهرت را میبینم که یکی از فرزندان مرا به زندان انداخته و در آب و غذا بر او تنگ گرفته است.» من به او گفتم: ای سیّد من! تو کیستی؟ فرمود: «من علیّبن ابیطالبام. به او بگو اگر فرزند مرا رها نکند، خانهاش را خراب خواهم کرد.»
پس ماجرای این خواب پخش شد و به گوش سلطان رسید. سلطان گفت: من از این مطلب آگاه نیستم. پس در این باره از نوّاب خود پرسوجو کرد و گفت: چه کسی نزد شما در زندان است؟
گفتند: شیخ علوی که امر کردی او را بگیرند.
سلطان گفت: او را رها کنید و اسبی به او بدهید که بر آن سوار شود و راه را به او نشان دهید تا به خانهی خود برود.[۳]
سیّد اجلّ، علیّبن طاووس در آخر مهج الدّعوات فرموده: و یکی از این موارد دعایی است که دوست و برادر من، محمّدبن محمّد قاضی آوی -که خداوند جلّ جلاله بر سعادت او بیفزاید و عاقبتش را شریف گرداند- برای من نقل کرده است. و حدیث عجیبی و سبب غریبی دارد. و آن، این است که برای او حادثهای روی داد، پس این دعا را در بین اوراقی یافت که آن دعا را در میان آنها نگذاشته بود. پس نسخهای از روی آن برداشت. بعد از تهیّهی نسخه، اصل آن که در میان کتب خود یافته بود، مفقود شد.[۴]
آنگاه سیّد دعا را نقل کرده و پس از آن سند دیگری به همراه متن دعا ذکر نموده است. میان آن دو نسخه، اختلاف بسیار است؛ چنانکه میان نسخهی سیّد و علّامه نیز اختلاف بسیار است.
نجم ثاقب - باب هفتم: حکایات تشرّفیافتگان