محمّد بن احمد و پدرش
تشرفات و ملاقات ها - محمّد بن احمد و پدرش
عالم متبحّر جلیل، فاضلترین زمان خود، شیخ ابوالحسن شریف عاملی(رحمه الله) در کتاب ضیاء العالمین، از حافظ ابونُعَیم و ابوالعَلاء همدانی نقل کرده است که هر دو به سند خود، از ابنعمر روایت کردند که گفت: رسولخدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مهدی(علیه السلام) از روستایی به نام «کَرعه» قیام میکند در حالی که بالای سر او ابری است که یک منادی در آن است و ندا میدهد: این مهدی، خلیفةالله است؛ پس، از او پیروی کنید![۱]
عدّهای از محمّدبن احمد نقل کردند که گفت: پدرم پیوسته دربارهی کرعه سؤال میکرد و ما نمیدانستیم که کرعه کجاست. تا اینکه مرد تاجری که اموال و خدمتگزارانی داشت، نزد ما آمد. پس دربارهی آن روستا از او پرسیدیم.
گفت: شما از کجا کرعه را میشناسید؟
پدرم گفت: در کتب حدیث اسم آن و قضیّهاش را شنیدم.
مرد تاجر گفت: پدرم بسیار سفر میکرد. یک بار شتران خود را بارگیری کرد و من نیز با او همراه بودم و مقصدی را در نظر داشتیم. پس چند روزی راه را گم کردیم تا آنکه توشهی ما تمام شد و نزدیک بود که تلف شویم. پس، از بالا، قبّهها و خیمههایی چرمی دیدیم. اهالی خیمهها به سوی ما آمدند و ما قصّهی خود را برای ایشان حکایت نمودیم.
هنگام ظهر، جوانی بیرون آمد که نیکورویتر و باشکوهتر و بلندمرتبهتر از او ندیده بودم؛ چنانکه ما از نگریستن به رخسار او سیر نمیشدیم.
پس نماز ظهر را، مثل اهل عراق با دستهای رها شده (یعنی مانند اهل سنّت متکتّف و دستبسته نبود) با آنان اقامه نمود.
هنگامی که سلام نماز را گفت، پدرم به او سلام کرد و ماجرای ما را برایش حکایت نمود. پس چند روز آنجا ماندیم. ما هرگز مردمانی مانند ایشان ندیده بودیم و (در آن چند روز) هیچ سخن ناروا و بیهودهای از آنان نشنیدیم.
آنگاه از او خواهش نمودیم که راه را به ما نشان دهد. پس شخصی را همراه ما فرستاد. او تا زمان بلند شدن آفتاب ما را برد که ناگاه دیدیم که در همان جایی هستیم که میخواستیم.
پدرم از او پرسید که آن مرد که بود؟
گفت: او مهدی بود، محمدبن الحسن(علیه السلام). و محلّ سکونت آن حضرت، کرعه نام دارد که جزو یمن است از طرفی که به حبشه متّصل است، و ده روز راه است در بیابانی که آبی در آن نیست.[۲]
شیخ ابوالحسن عاملی، پس از نقل این حکایت، مینویسد: منافاتی نیست بین آنچه ذکر شد -یعنی خروج مهدی(علیه السلام) از کرعه- و بین این مطلبِ اثبات شده که آن حضرت در آغاز، از مکّه ظهور میکند؛ زیرا آن حضرت از محلّ اقامت خود بیرون میآید تا اینکه به مکّه میرسد و در آنجا خود را نمایان ساخته و قیام خود را ابراز مینماید.[۳]
مؤلّف گوید: از این روستا در روایات ما نیز نام بردهاند:
ثقهی جلیل، علیّبن محمّد خزّاز در کفایة الاثر با سندهای متعدّد از رسولخدا(صلی الله علیه و آله) نقل کرده که ضمن روایتی، پس از برشمردن اسامی ائمّه(علیهم السلام) فرمود: آنگاه امام ایشان غایب میشود. ... تا اینکه علی(علیه السلام) عرض کرد: یا رسولالله! پس در غیبت خود چه خواهد کرد؟
فرمود: صبر میکند تا خداوند به او اجازهی قیام دهد. آنگاه از روستایی به نام کرعه خروج میکند در حالی که عِمامهی من بر سرش است و زره مرا پوشیده و شمشیر ذوالفقار مرا حمایل نموده و منادی ندا میکند که این مهدی خلیفةالله است؛ پس، از او پیروی کنید... .[۴]
و گنجی شافعی نیز خبر سابق را در کتاب البیان خود نقل نموده است.[۵]
نجم ثاقب - باب هفتم: حکایات تشرّفیافتگان