فتح - آیه ۲۵
آیات مهدویت - سوره فتح - آیه 25
لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً[۱]
... اگر آنان (عناصر کفر و ایمان) از هم جدا می شدند همانا افراد کافر از ایشان را به عذابی دردناک معذب می ساختیم.
ابن بابویه، قال: حدّثنا المظفّر بن جعفر بن المظفّر العلویّ رحمه اللّه، قال:
حدّثنا جعفر بن محمّد بن مسعود، عن أبیه، عن علیّ بن محمّد، عن أحمد بن محمّد، عن الحسن بن محبوب، عن إبراهیم الکرخیّ، قال:
قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام- أو[۲] قال له رجل-: أصلحک اللّه، ألم یکن علیّ علیه السّلام قویّا فی دین اللّه [عزّ و جلّ] ؟ قال: «بلی.»
فقال: [ف] کیف ظهر علیه القوم، و کیف لم یدفعهم، و ما منعه[۳] من ذلک؟
قال علیه السّلام: «آیة فی کتاب اللّه عزّ و جلّ منعته.»
قال: قلت: و أیّة آیة [هیّ] ؟
قال: «قوله عزّ و جلّ: لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً إنّه کان للّه عزّ و جلّ ودایع مؤمنون فی أصلاب قوم کافرین و منافقین، فلم یکن علیّ علیه السّلام لیقتل الآباء حتّی تخرج[۴] الودایع، فلمّا خرجت الودایع ظهر علی من ظهر فقاتله، و کذلک قائمنا أهل البیت لن یظهر أبدا حتّی تظهر ودایع اللّه عزّ و جلّ فإذا ظهرت، ظهر علی من ظهر[۵] فقتله.»[۶]
«ابن بابویه: گوید: مظفربن جعفر بن مظفر علوی رحمه الله برایمان حديث آورد، وی گفت: جعفر بن محمد بن مسعود، از پدرش، از علی بن محمد، از احمد بن محمد، از حسن بن محبوب، از ابراهیم کرخی برایمان حديث آورد که گفت: به حضرت ابی عبدالله امام صادق عليه السلام عرضه داشتم، مردی نیز به آن حضرت عرضه داشت:
اصلحك الله، آیا حضرت علی علیه السلام در دین خدای عز و جل قوی و ثابت نبود؟ فرمود: چرا عرض کردم: پس چگونه قوم بر او چيره شدند، و چگونه آنها را دفع ننمود، و چه چیز او را از این کار بازداشت؟
آن حضرت عليه السلام فرمود: آیه ای در کتاب خدای عز و جل او را بازداشت . راوی گوید: عرض کردم: کدامین آیه است؟ فرمود: قول خدای عز و جل: و اگر آنان (عناصر کفر و ایمان) از هم جدا می شدند همانا افراد کافر از ایشان را به عذابی دردناک معذب می ساختیم ، همانا خدای عز و جل سپرده های مؤمنی در اصلاب افراد کافر و منافقی داشت، پس على عليه السلام پدران را نمی کشت تا اینکه آن ودیعه ها بیرون آیند، و چون آن ودایع بیرون آمدند آن حضرت به کشتن آنان اقدام کرد، و همینطور قائم ما اهل البيت ابدأ ظاهر نخواهد شد تا اینکه سپرده های خدای عز و جل بیرون آیند، و چون ظاهر گردند آن جناب نیز ظهور خواهد نمود و مخالفان را خواهد کشت »
علیّ بن إبراهیم، قال: حدّثنا أحمد بن علیّ، قال: حدّثنا الحسین بن عبد اللّه السّعدیّ، قال: حدّثنا الحسن بن موسی الخشّاب، عن عبد اللّه بن الحسن[۷] عن بعض أصحابه، عن فلان الکرخیّ قال:ن.
قال رجل لأبی عبد اللّه علیه السّلام: ألم یکن علیّ علیه السّلام قویّا فی بدنه، قویّا فی أمر[۸] اللّه؟ قال [له] أبو عبد اللّه علیه السّلام: «بلی.» قال [له] : فما منعه أن یدفع أو یمتنع؟
قال علیه السّلام: « [قد] سألت فافهم الجواب، منع علیّا من ذلک آیة من کتاب اللّه.» فقال: و أیّ آیة؟ فقرأ:
«لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً إنّه کان للّه ودایع مؤمنون[۹] فی أصلاب قوم کافرین و منافقین، فلم یکن علیّ علیه السّلام لیقتل الآباء حتّی تخرج[۱۰] الودایع، فلمّا خرج ظهر علی من ظهر و قتله.
و کذلک قائمنا أهل البیت لن[۱۱] یظهر أبدا حتّی تخرج ودایع اللّه، فإذا خرجت، ظهر علی من ظهر فیقتله.» .
علی بن ابراهیم گوید: احمد بن على حديثمان داد، وی گفت: حسین بن عبدالله سعدی حدیثمان داد، گوید: حسن بن موسی خشاب حديثمان داد، از عبدالله بن الحسن والحسين ، از بعض أصحابش، از فلان کرخی، که گفت: مردی به حضرت ابی عبدالله صادق عليه السلام عرضه داشت: آیا حضرت علی علیه السلام از لحاظ بدن نیرومند نبود، به امر [در امر] خداوند قوی نبود؟ امام صادق عليه السلام فرمود: چرا، آن مرد عرض کرد: پس او را چه بازداشت از اینکه [از] حقش دفاع کند یا از غصب حقش جلوگیری نماید؟
امام صادق عليه السلام فرمود: سؤال کردی پس جواب را بفهم، یک آیه از کتاب خدا على علیه السلام را از این کار بازداشت. پرسید: کدام آیه ؟ حضرت این آیه را خواند: اگر آنان [عناصر کفر و ایمان] از هم جدا می شدند همانا افراد کافر از ایشان را به عذابی دردناک معذب می ساختیم و همانا خداوند را سپرده های مؤمنی بود در اصلاب قومی کافر و منافق، که حضرت علی علیه السلام پدران را نمی کشت تا اینکه آن سپرده ها بیرون آیند، و چون آنها بیرون آمدند به قتال منحرفان پرداخت.
و همینطور است قائم ما اهل البيت که هیچگاه ظاهر نخواهد شد تا اینکه ودایع و سپرده های الهی بیرون آیند، پس چون خارج شدند بر کسانی که بنا هست ظاهر گردد و [معاندان را] بقتل رساند».
سیمای حضرت مهدی در قرآن، هاشم بن سلیمان بحرانی، قائمیه اصفهان ص 400