علّامه حلّی

از ویکی‌مهدی
نسخهٔ تاریخ ‏۲ اکتبر ۲۰۲۵، ساعت ۲۰:۲۶ توسط Vafa (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «= تشرفات و ملاقات ها - علّامه حلّی = سیّد شهید، قاضی نور‌الله شوشتری<ref>شهید ثالث، سیّدنور‌الله مرعشی شوشتری (956 – 1019ق) فقیه، متکلّم و محدّث شیعی است. به ناچار به هند مهاجرت نمود. به دستور اکبرشاه، قاضی القضاة شد و توان ف...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

تشرفات و ملاقات ها - علّامه حلّی

سیّد شهید، قاضی نور‌الله شوشتری[۱] در کتاب مجالس المؤمنین، در ضمن احوالات آیةالله علاّمه حلّی می‌نویسد:

از جمله مراتب عالیه که جناب شیخ به آن امتیاز دارد، آن است که بر السنه‌ی اهل ایمان اشتهار یافته که یکی از علمای اهل سنّت که در بعضی از فنون علمی، استاد جناب شیخ بود، کتابی در ردّ مذهب شیعه‌ی امامیّه نوشته بود و در مجالس، آن را بر مردم می‌خواند و اضلال ایشان می‌نمود. و از بیم آن‌که مبادا کسی از علمای شیعه ردّ آن نماید، آن را به کسی نمی داد که بنویسد. و جناب شیخ همیشه حیله‌ای می‌انگیخت که آن کتاب به دست آید تا ردّ آن نماید.

لاجرم علاقه‌ی استاد-شاگردی را وسیله‌ی التماس عاریت کتاب مذکور نمود. و چون آن شخص نخواست که یک باره دست ردّ بر سینه‌ی التماس او نهد، گفت: سوگند یاد کرده‌ام که این کتاب را زیاده از یک شب پیش کسی نگذارم.

جناب شیخ آن قدر را نیز غنیمت دانسته، کتاب را بگرفت و به خانه برد که در آن شب به قدر امکان از آن‌جا نقل نماید.

و چون به کتابت آن اشتغال نمود و نصفی از شب بگذشت، خواب بر شیخ غلبه نمود؛ حضرت صاحب الامر(علیه السلام) پیدا شد و با شیخ گفتند که «کتاب را به من گذار و تو خواب بکن.»

چون شیخ از خواب بیدار شد، آن نسخه به کرامت صاحب الامر(علیه السلام) تمام شده بود.[۲]

نقل دیگر

مؤلّف گوید: این حکایت را در کشکول فاضل المعی، علیّ‌بن ابراهیم مازندرانی، از هم‌عصران علاّمه مجلسی به گونه‌ای دیگر دیدم که چنین است:

جناب علّامه کتابی را از یکی از فضلا خواسته بود تا از آن نسخه‌ای بردارد. پس او از دادن آن خودداری کرد و آن کتاب بزرگی بود. تا آن‌که اتّفاق افتاد که کتاب را داد به شرطی که یک شب بیشتر نزد ایشان نماند در حالی که نسخه‌ برداری آن کتاب در کمتر از یک سال یا حتّی بیشتر امکان‌پذیر نبود.

پس علّامه آن را به منزل آورد و نوشتن را در آن شب شروع کرد. پس چند صفحه نوشت و خسته شد. پس دید مردی در شمایل اهل حجاز از در داخل شد و سلام کرد و نشست.

آن شخص فرمود: ای شیخ، تو این اوراق را برای من مَسْطَر[۳] بکش و من می‌نویسم!

پس شیخ برای او مسطر می‌کشید و آن شخص می‌نوشت. و از سرعت نوشتن، مسطر به او نمی‌رسید. هنگامی که بانگ خروس صبح برآمد، کتابت همه‌ی کتاب به اتمام رسیده بود.

و بعضی گفته‌اند که چون شیخ خسته شد، خوابید. وقتی بیدار شد، کتاب را نوشته دید. و الله اعلم.


نجم ثاقب - باب هفتم: حکایات تشرّف‌یافتگان

  1. شهید ثالث، سیّدنور‌الله مرعشی شوشتری (956 – 1019ق) فقیه، متکلّم و محدّث شیعی است. به ناچار به هند مهاجرت نمود. به دستور اکبرشاه، قاضی القضاة شد و توان فتوا دادن بر اساس مذاهب چهارگانه‌ی اهل سنّت را داشت. عاقبت با دسیسه‌ی دانشمندان دربار، به شهادت رسید. مزار او در آگرا هند است.
  2. مجالس المؤمنین 1 / 573.
  3. مسطر: صفحه‌ای مقوایی که کاتبان بر آن به‌جای سطر، بندهایی از نخ باریک می‌دوختند. آن را زیر ورق کاغذ می‌گذاشتند و فشار می‌دادند تا جای نخ‌ها بر ورق کاغذ بیفتد و بر آن خط راست بنویسند. (فرهنگ عمید)