امیر اسحاق استرآبادی (حرز یمانی)

از ویکی‌مهدی
نسخهٔ تاریخ ‏۹ اکتبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۹:۲۱ توسط Vafa (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «= تشرفات و ملاقات ها - امیر اسحاق استرآبادی (حرز یمانی) = این حکایت را علّامه مجلسی در بحارالانوار از پدر خود نقل کرده است.<ref>بحارالأنوار 52 / 175 و 176.</ref> حقیر امّا این حکایت را به خطّ پدر ایشان، جناب آخوند ملّامحمّدتقی(رحم...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

تشرفات و ملاقات ها - امیر اسحاق استرآبادی (حرز یمانی)

این حکایت را علّامه مجلسی در بحارالانوار از پدر خود نقل کرده است.[۱]

حقیر امّا این حکایت را به خطّ پدر ایشان، جناب آخوند ملّامحمّدتقی(رحمه الله) در پشت دعای معروف به حرز یمانی دیدم، با تفصیل بیشتری از آن‌چه در بحار است، و همراه با اجازه برای بعضی.

و در این‌جا ترجمه‌ی آن رانقل می‌کنم:

بسم الله الرّحمن الرّحیم.

الحمد لله ربّ العالمین. و الصّلاة علی اشرف المرسلین، محمّد و عترته الطّاهرین.

و بعد: سیّد نجیب، ادیب حبیب، زبده‌ی سادات عظام و نقبای کرام، امیر محمّدهاشم -ادام الله تعالی تأییده بجاه محمّد و آله الاقدسین- از من درخواست کرد که حرز یمانی را که منسوب به امیرالمؤمنین و امام المتّقین و خیر الخلائق بعد سیّدالنّبیّین -صلوات الله و سلامه علیهما ما دامت الجنّة مأوی الصّالحین- است به او اجازه دهم. پس به او -دام تأییده- اجازه دادم که آن دعا را از من روایت کند به سند من، از سیّد عابد زاهد، امیر اسحاق استرآبادی -که در جوار سیّد شباب اهل الجنّة اجمعین، کربلا، مدفون است- از مولای ما و مولی الثّقلین، خلیفة الله تعالی، صاحب العصر و الزّمان -صلوات الله علیه و علی آبائه الاقدسین.

سیّد گفت: من در راه مکّه از قافله عقب افتادم و در راه ماندم. از زندگی ناامید شدم و مانند محتضر بر پشت خوابیدم و شروع به گفتن شهادت‌ها کردم که ناگاه بالای سر خود، مولای ما و مولای عالمیان، خلیفة الله بر تمام مردمان را دیدم.

فرمود: برخیز ای اسحاق!

پس برخاستم. و من تشنه بودم، مرا سیراب نمود و پشت سر خود سوار فرمود. پس شروع کردم به خواندن این حرز و آن جناب(علیه السلام) آن را اصلاح می‌کرد تا آن‌که تمام شد. ناگاه خود را در ابطح[۲] دیدم. پس، از مرکب فرود آمدم و آن جناب غایب شد. و قافله بعد از نُه روز رسید. در بین اهل مکّه مشهور شد که من به طیّ الارض آمدم. پس خود را بعد از ادای مناسک حجّ پنهان نمودم.

ملّامحمّدتقی مجلسی ادامه می‌دهد: این سیّد چهل مرتبه پیاده حج گزارده است. هنگامی که در اصفهان به خدمت او مشرّف شدم، از کربلا به قصد زیارت مولی الکونین، الامام علیّ‌بن موسی الرّضا(علیه السلام) آمده بود. وی بابت مهر همسرش هفت تومان بدهکار بود و همین مقدار را از کسی که ساکن مشهد رضوی بود، طلب داشت. پس در خواب دید که اجلش نزدیک شده است.

سیّد گفت: پنجاه سال در کربلا مجاور بودم برای این‌که در آن‌جا بمیرم. و اکنون می‌ترسم که مرگ من در جایی دیگر فرا رسد.

مجلسی گوید: وقتی بعضی از برادران ما از حال او آگاه شد، آن مبلغ را پرداخت نمود و یکی از برادران دینی ما را همراه او فرستاد. پس او گفت: هنگامی که سیّد به کربلا رسید و دین خود را ادا نمود، مریض شد و در روز نهم فوت کرد و او را در منزل خود دفن کردند. و من امثال این کرامات را از او در مدّت اقامتش در اصفهان دیدم؛ خداوند از او خشنود باد.

من برای این دعا اجازات بسیاری دارم و به همین اکتفا کردم. و از او -دام تأییده- امید دارم که در اوقات احتمال اجابت دعا، مرا فراموش نکند.

از او خواهش می‌کنم که این دعا را جز برای خداوند -تبارک و تعالی- نخواند. و آن را برای هلاک کردن دشمن مؤمن خود هرچند فاسق یا ظالم باشد، نخواند. و نیز آن را برای جمع کردن دنیای پست نخواند. بلکه سزاوار است که خواندن آن برای تقرّب به خداوند -تبارک و تعالی- و برای دفع ضرر شیاطین انس و جنّ از او و از جمیع مؤمنین باشد؛ اگر برای او نیّت قربت در این کار ممکن است، وگرنه، پس بهتر آن است که جمیع مطالب را غیر از قرب حق -تعالی شأنه- ترک کند.

نَمَقَهُ بِیُمْناهُ الدّاثِرَةِ أَحْوَجُ الْمَرْبوبینَ إلیٰ رَحْمَةِ رَبِّهِ الْغَنيِّ، محمّدتقيُّ‌بْنُ المَجْلسيِّ الإصفَهانيِّ حامِداً للهِ تَعالیٰ وَ مُصَلیّاً عَلیٰ سَیِّدِ الأَنْبیاءِ وَ أًوْصیائِهِ النُّجَباءِ الْأَصْفیاءِ. انتهی.[۳]

خاتم العلماء المحدّثین، شیخ ابوالحسن شریف،[۴] شاگرد علّامه مجلسی در اواخر جلد اوّل کتاب ضیاء العالمین این حکایت را از استادش، از پدرش نقل کرده تا آن‌جا که سیّد به مکّه وارد شد.

پس از آن می‌نویسد: پدر استادم به من گفت: «پس من نسخه‌ی دعا را طبق تصحیح امام(علیه السلام) از او گرفتم و به من روایت کردن آن را از امام(علیه السلام) اجازه داد.» و او نیز به فرزند خود اجازه داد که استاد من -طاب ثراه- بود. و آن دعا یکی از اجازات استادم به من بود. حال چهل سال است که آن را می‌خوانم و از آن خیر بسیار دیدم.

آن‌گاه قصّه‌ی خواب سیّد را نقل کرده که در خواب به او گفتند: «شتاب کن به رفتن به کربلا که مرگ تو نزدیک است.»[۵]

و این دعا به همان شکل در بحارالانوار موجود است.[۶]


نجم ثاقب - باب هفتم: حکایات تشرّف‌یافتگان

  1. بحارالأنوار 52 / 175 و 176.
  2. شنزاری نزدیک مکّه.
  3. ترجمه: این را نیازمندترین بنده به رحمت پروردگارش، محمّدتقی‌بن مجلسی با دستان خطاکارش نگاشت، در حالی که ثنای خدای تعالی می‌گفت و صلوات بر سرور پیامبران و اوصیای برگزیده‌ی او می‌فرستاد.
  4. ابوالحسن شریف، پسر محمّدطاهر فتونی عاملی (حدود 1070 - 1138ق) ‌فقیه، محدّث و مفسّر شیعی است. علّامه امینی «ضیاء العالمین» او را ارزشمندترین آثار در موضوع امامت دانسته است. (الغدیر 7 / 398)
  5. ضیاءالعالمین 5 / 238 - 240.
  6. بحارالأنوار 92 / 240 - 259 (به سه طریق مختلف).