شیخ محمّد، هم‌درس شیخ حرّ عاملی

از ویکی‌مهدی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ نوامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۹:۴۸ توسط Vafa (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «= تشرفات و ملاقات ها - شیخ محمّد، هم‌درس شیخ حرّ عاملی = محدّث جلیل، شیخ حرّ عاملی، در کتاب اثبات الهداة بالنّصوص و المعجزات می‌نویسد: عدّه‌ای از دوستان و یاران مورد اطمینان ما به من خبر دادند که صاحب الامر(علیه الس...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

تشرفات و ملاقات ها - شیخ محمّد، هم‌درس شیخ حرّ عاملی

محدّث جلیل، شیخ حرّ عاملی، در کتاب اثبات الهداة بالنّصوص و المعجزات می‌نویسد:

عدّه‌ای از دوستان و یاران مورد اطمینان ما به من خبر دادند که صاحب الامر(علیه السلام) را در بیداری دیدند و از آن حضرت، معجزاتی پرشمار مشاهده کردند و ایشان اخباری از غیب به آنان داده، در حقّشان دعاهایی نمود که مستجاب شده و آنان را از خطرهای مهلک نجات داده است.[۱]

شیخ حرّ می‌فرماید: ما در نواحی خودمان، در روستای مَشْغَرا، روز عیدی، با جمعی از طلّاب علم و صلحا نشسته بودیم. من به ایشان گفتم: کاش می‌دانستم که در عید آینده، کدام یک از این جمع زنده است و کدام از دنیا رفته!

پس مردی به نام شیخ محمّد که هم‌درس ما بود، گفت: من می‌دانم که در عید دیگر زنده‌ام و عید دیگر و عید دیگر تا بیست و شش سال!

و روشن شد که با جدّیت و یقین می‌گوید و شوخی نمی‏کند.

پس به او گفتم: تو علم غیب می‌دانی؟

گفت: «نه؛ ولی من حضرت مهدی(علیه السلام) را در خواب دیدم در حالی که دچار بیماری سختی بودم و می‌ترسیدم که بمیرم بدون این‌که عمل صالحی داشته باشم که با آن خداوند را ملاقات نمایم.

پس آن حضرت در خواب به من فرمود: نترس! زیرا خداوند این بیماری تو را شفا می‌دهد و در این بیماری نمی‌میری؛ بلکه بیست و شش سال زندگانی خواهی کرد.

آن‌گاه جامی را که در دست داشت به من عطا فرمود. از آن نوشیدم و بیماری من از بین رفت و سلامتی به دست آمد. و من یقین دارم که این کار شیطان نیست.»

من وقتی سخن این مرد را شنیدم، تاریخ آن را نوشتم که سال هزار و چهل و نه بود. مدّتی گذشت و من سال هزار و هفتاد و دو به مشهد مقدّس انتقال پیدا کردم. سال گذشته به دلم افتاد که مدّت تمام شده است. پس به آن تاریخ مراجعه کردم و حساب کردم، دیدم که از آن زمان، بیست و شش سال گذشته است. پس گفتم: حتماً آن مرد از دنیا رفته است. مدّت یک ماه یا دو ماه نگذشت که نامه‌ای از برادرم رسید که در آن نواحی بود، و به من خبر داد که آن مرد وفات کرده است.[۲]


نجم ثاقب - باب هفتم: حکایات تشرّف‌یافتگان

  1. إثبات الهداة 5 / 341.
  2. إثبات الهداة 5 / 340.