شهید ثانی
تشرفات و ملاقات ها - شهید ثانی
شیخ فاضل جلیل، محمّدبن علیّبن حسن عودی، شاگرد شهید ثانی، در رسالهی بغیة المرید فی الکشف عن احوال الشّیخ زینالدّین الشّهید، ضمن وقایع سفر شهید از دمشق تا مصر گوید: در آن راه، الطاف پروردگار و کراماتی آشکار برای او اتّفاق افتاد که بعضی از آنها را برای ما حکایت نمود.
یکی از آنها کرامتی است که شب چهارشنبه، دهم ربیع الاوّل سال نهصد و شش برای ما نقل کرد و گفت: او در منزلگاه رمله، به تنهایی به مسجد آنجا که به مسجد جامع سفید معروف است، رفت تا انبیایی را که در غار آن مدفوناند زیارت کند. پس دید که در قفل شده است و هیچ کس هم در مسجد نیست.
پس دست خود را بر قفل گذاشت و کشید، در باز شد. به غار رفت و مشغول نماز و دعا شد و حال توجّهی به خداوند به او دست داد به گونهای که از حرکت قافله و زمان به راه افتادن ایشان غافل شد. آنگاه مدّتی طولانی نشست و پس از آن وارد شهر شد. وقتی به محلّ توقف قافله رسید، دید آنها رفتهاند و هیچ یک از ایشان نمانده است.
پس در کار خویش متحیّر شد و به فکر فرورفته بود که چگونه به قافله ملحق شود با اینکه توان پیاده رفتن نداشت و قافله، اسباب او را با هودج بی قبّهای که داشته به همراه برده بودند. پس به تنهایی به دنبال قافله به راه افتاد تا آنکه از پیادهروی خسته شد ولی نه به آنها رسید و نه حتّی از دور ایشان را دید.
در همین حال که در چنین تنگنایی افتاده بود، ناگاه مردی را دید سوار بر استری، رو به او میآید. وقتی به او رسید، فرمود: «پشت سر من سوار شو!» و او را بر استر خود سوار کرد و چون برقی گذشت.
اندکی طول نکشید که او را به قافله رساند و از استر پیاده نمود و فرمود: «نزد همراهان خود برو!» و او به قافله ملحق شد.
شهید فرمود: در بین راه جستوجو میکردم که او را دوباره ببینم، امّا اصلاً او را ندیدم و قبل از آن نیز ندیده بودم.[۱]
نجم ثاقب - باب هفتم: حکایات تشرّفیافتگان
- ↑ بغیة المرید، نسخهی خطّی / برگهی 90. (کتابخانهی مجلس. شماره کتابشناسی ملّی 21252-10) الدّرّ المنثور (للعاملی) 2 / 622.