حضرت مهدی علیهالسلام، حجت الاهی
«الحجة؛1 برهان.»۲
لغت:
«حجت» برگرفته از ریشهی «ح ج ج» به معنای «قصد» است.3 به همین جهت، قصد رفتن به خانهی خدا برای انجام مناسک را «حج» میگویند.4
به عقیدهی ابن فارس، ممکن است واژهی «حجت» از همین معنا گرفته شده باشد، زیرا یا خودش مقصود است، یا به وسیلهی آن، حق مطلوب قصد میشود.5
راغب در معنای آن مینویسد: «حجت»، دلالتی روشن برای راه مستقیم است، یعنی قصد و هدف مستقیمی که بر صحت و درستی یکی از دو نقیض حکم میکند.6
به عقیدهی ابن منظور، «حجت» به معنای برهان و دلیلی است که با آن حریف را قانع یا دفع کنند و جمع آن «حجج» و «حجاج» است.7
شرح:
يكم. «حجت» در قرآن کریم
در آیات متعددی از قرآن کریم، کلمهی «حجت» ذکر شده است. به عنوان نمونه خداوند متعال میفرماید:
«لئلا يكون للناس على الله حجة بعد الرسل وكان الله عزیزا حکیما» (نساء: ۱۶۵)
خداوند در این آیه هدف از فرستادن پیامبران را، اتمام حجت به مردم و سد کردن راه استدلال و بهانه جویی بر آنها دانسته است. بنابراین میتوان گفت انبيا علیهمالسلام حجت خدا بر مردماند و با آمدن آنها کسی نمیتواند مدعی شود که خداوند راه مستقیم و هدایت را به او نشان نداده است
دوم. «حجت» در روایات
در روایات شیعه نیز «حجت» جایگاه خاصی دارد؛ تا آنجا که مرحوم کلینی در «الکافی» بخش زیادی را به عنوان «کتاب الحجة» اختصاص داده، که در آن با بیان دهها روایت، ابعاد مختلف این موضوع روشن گردیده است.
خداوند در هر زمان حجتی برای مردم قرار داده و هرگز زمین از وجود حجت حق، خواه آشکار باشد یا پنهان، خالی نبوده و نخواهد بود. این مطلب در روایات متعددی، تأکید شده8 و به اندازهای مهم است که فقدان حجت بر روی زمین، نابودي اهل آن را به همراه خواهد داشت.9
سوم. حجتهای الاهی
۱. عقل10
۲. قرآن کریم
قرآن کریم حجت مکتوب است و همهی آیات آن حجت و برهان خداوند بر خلق است. حجت بودن قرآن کریم، دلایل فراوانی دارد که مهمترین آنها حديث مشهور ثقلین است که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با قرار دادن آن در کنار ثقل دیگر «عترت»، تبعیت از آن را سبب هدایت دانست و مخالفت آن را موجب ضلالت معرفی نمود.11
٣. ائمهی معصومین علیهمالسلام
بنا به حدیث ثقلین، عترت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله، همتای قرآن بوده و به دلیل این که قرآن کریم حجت الاهی است، سنت معصومان علیهمالسلام نیز اعم از گفتار، کردار و تقریر آنان حجت است.
اطلاق واژهی «حجت» بر ائمه علیهمالسلام، به جهت آن است که خداوند به وسیلهی سنت ایشان که راهنمای سعادت بندگان است، حجت و برهان خود را تمام نموده و در دنیا و قیامت بر مردم احتجاج مینماید.
بر اساس روایات، عقل و شعور حجت باطنی خداوند و رسولان و جانشینان منصوص آنان حجت ظاهری هستند12 و همانگونه که فقدان عقل میتواند مایهی رفع تکلیف از آدم گردد، نبود حجت ظاهری هم میتواند دستاویزی برای توجیه کفر قلمداد شود. لذا در آیات قرآن، اهل بیت علیهمالسلام به عنوان «حجت بالغهی الاهی» یاد شدهاند.13 نمونه روایاتی که ائمه علیهمالسلام را به عنوان حجت الاهی معرفی نموده فراوان است؛ نظیر روایتی که امیرمؤمنان علیهالسلام از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نقل کردهاند:
«انا و علی و فاطمه و الحسن و الحسین و تسعه من ولد الحسین حجج الله على خلقه، أعداؤنا أعداء الله و اولياؤنا اولياء الله.»14
چهارم، حضرت مهدی علیهالسلام، آخرین حجت الاهي
حضرت مهدی علیهالسلام، آخرین و یگانه حجت الاهی است که میتواند امر توحید، احکام و معارف الاهی را حفظ نموده و به اهلش برساند؛ اگر چه سایر ائمه علیهمالسلام در این وصف شریکاند و همه از جانب خداوند حجت بر خلق هستند، اما عنوان «حجة الله» در خصوص حضرت ولیعصر علیهالسلام ویژگی خاصی دارد. این لقب از مشهورترین القاب آن حضرت بوده و هرجا بیقرینه ذکر شود، مراد آن امام زمان علیهالسلام است.15 ایشان در احادیث، ادعیه و زیارات با این وصف، بسیار یاد شدهاند.
به عنوان نمونه؛ داود بن قاسم جعفری گوید: از امام هادی علیهالسلام شنیدم که میفرمودند:16
«جانشین پس از من فرزندم حسن است پس شما با جانشین پس از جانشین من چگونه خواهید بود؟
گفتم: فدای شما شوم برای چه؟
فرمودند: زیرا شما شخص او را نمیبینید و یاد او به نامش بر شما روا نباشد.
گفتم: پس چگونه او را یاد کنیم؟
فرمودند: بگویید: حجت از خاندان محمد صلیاللهعلیهوآله»
1- طوسی، مصباح المتهجد، ص ۴۱۲؛ سید بن طاووس، جمال الأسبوع، ص ۵۲۲؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۸۷ و ج۹۲، ص ۳۲۷ و ج ۱۱، ص ۳۱ و ج۹۸، ص ۳۷۳ و ج ۹۹، ص ۸۹ و ۹۷ و ۲۴۶.
2- مصباح المتهجد، ص ۴۱۲؛ جمال الأسبوع، ص ۵۲۲؛ بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۸۷ و ج۹۲، ص ۳۲۷ و ج ۸۲، ص ۲۱۷. «حجته؛ برهان او» بحارالأنوار، ج ۱۱، ص ۳۸ و ج ۹۹، ص ۹۴. «حجة الله؛ برهان خداوند.» احتجاج، ج ۲، ص ۴۹۳؛ بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۱ و ج ۹۱، ص ۳ و ۳۷ و ج ۹۹، ص ۸۱ و ۹۳. «حجة الله في أرضه؛ برهان خداوند در زمینش.» جمال الأسبوع، ص ۳۷؛ بحارالأنوار، ج ۹۹، ص ۲۱۵. «حجتك في أرضك؛ برهان تو در زمینت.» احتجاج، ج ۲، ص ۴۹۴؛ بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۲ و ج ۹۱، ص ۴ و ج ۹۹، ص ۸۲ و ۱۰۱. «حجتك على خلقك؛ برهان تو بر خلقت.» مصباح المتهجد، ص ۶۱ و ۴۰۹؛ جمال الأسبوع، ص ۲۰ و ۵۰۷؛ بحارالأنوار، ج ۸۳، ص ۶۲. و ج ۸۸، ص ۲۱۷ و ج۹۲، ص ۳۳۰ و ج ۹۹، ص ۱۰۰ و ۱۱۲ و ۱۱۵. «حجته على خلقه؛ برهان او بر خلقش.» بحارالأنوار، ج ۹۹، ص ۸۴. «حجته على عباده؛ برهان او بر بندگانش.» همان، همانجا، ص ۸۵. «حجة المعبود؛ برهان پروردگار.» همان. «حجة الله التي لا تخفى؛ برهان خداوند که پوشیده نیست.» همان، همان جا، ص ۱۱۷. «الحجة على من مضى و من بقی؛ برهان بر گذشتگان و آیندگان.» همان. «حجة الله على من في الأرض و السماء؛ برهان پروردگار بر هر کس که در زمین و آسمان است.» همان. «حجة الخصام؛ برهان بر دشمنان.» همان، ج ۹۹، ص ۸۴.
3- ابن فارس، مقاییس اللغة: جوهری، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية.
4- ابن فارس، مقاییس اللغه.
5- همان.
6- راغب اصفهانی، مفردات.
7- ابن منظور، لسان العرب.
8- کلینی، کافی، ج ۱، ص ۱۷۹.
9- صدوق، کمال الدین، ج ۱، ص ۲۷۲.
10- کلینی، کافی، ج ۱، ص ۱۶.
11- نعمانی، غیبت نعمانی، ص ۴۳.
12- کلینی، کافی، همان، همانجا.
13- عیاشی، کتاب التفسير، ج ۱، ص ۳۸۳.
14- صدوق، امالی، ص ۱۳۲.
15- طبرسی نوری، النجم الثاقب، ص ۴۴.
16- کلینی، کافی، ج ۱، ص ۳۲۸. در تعیین تکلیف شیعیان خود در زمان غیبت؛ همان ص ۲۹۱. همچنین در ادعیه و زیاراتی که از ائمه از نقل شده، به کرات به واژهی «حجت» برمیخوریم، از جمله در زیارت آل یاسین؛ طبرسی، احتجاج، ج ۲، ص ۴۹۳؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۱ و ج ۹۱، ص ۳ و ۳۷ و ج ۹۹، ص ۸۱ و ۹۳.