سوره بنی اسرائیل - آیات ۷-۵

از ویکی‌مهدی
نسخهٔ تاریخ ‏۳ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۴۰ توسط Vafa (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «'''سوره بنی اسرائیل - آیات ۷-۵''' و قضينا إلى بَنِي إِسْرائيل فى الكتابِ لَتُفْ...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

سوره بنی اسرائیل - آیات ۷-۵

و قضينا إلى بَنِي إِسْرائيل فى الكتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ وَلَتَعْلُن عُلُوًّا كَبِيراً * فَإذا جاء وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنَا أُولِى بَأْس شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا * ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَة عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَ جَعَلْنَاكُمْ أكثر نفيراً1

و به بنی اسرائیل در کتاب خبر دادیم که البته شما دو بار در زمین فساد بزرگی خواهید کرد و تسلط و سرکشی سخت ظالمانه ای خواهید داشت. پس هرگاه نوبت نخستین انتقام فرا رسد بندگان سخت جنگجوی خویش را بر شما خواهیم برانگیخت تا آنجا که درون خانه هایتان را نیز جستجو کنند و این وعده حتمی خواهد بود و سپس بار دیگر شما را بر آنان سلطه دهیم و به وسیله اموال و فرزندان مدد نمائیم و تعداد افراد تان را بیشتر سازیم.

محمد بن يعقوب، عن عده من أصحابنا عن سهل بن زياد عن محمد بن الحسن بن شمون، عن عبد الله بن عبد الرحمان الأصم، عن عبد الله بن القاسم البطل، عن أبي عبد الله عليه السلام فی قوله تعالى: وَ قَضَيْنا إلى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْن قال:

«قتل على بن أبي طالب و طعن الحسن عليهما السّلام، وَ لَتَعْلُنَّ عَلُوا كَبيراً - قال:

قتل الحسين عليه السلام، فإذا جاء وعدُ أولاهما فإذا جاء نصر دم الحسين عليه السلام، بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فجاسُوا خلال الدّيارِ قوم يبعثهم الله قبل خروج القائم عليه السّلام فلا يدعون وترا لآل محمد إلا أخذوه، وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولًا خروج القائم عليه السّلام، ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَة عَلَيْهِم خروج الحسين عليه السلام في سبعين من أصحابه عليهم [ال]بيض المذهب لكل بيضه و جهان- المؤذون إلى الناس أن هذا الحسين عليه السلام قد خرج حتى لا يشك المؤمنون فيه و أنه ليس بدجال و لا شيطان و الحجه القائم عليه السلام بين أظهركم2 فإذا استقرت المعرفه فى قلوب المؤمنين أنه الحسين عليه السلام جاء الحجه الموت، فيكون الذى يغسّله ويكفّنه و يحنّطه و يلحده في حفرته الحسين ابن على عليهما السلام ولا يلى الوصى إلا الوصي.3

محمد بن یعقوب: از عده ای از اصحابمان، از سهل بن زیاد، از محمد بن الحسن بن شمون، از عبدالله بن عبد الرحمن اصم، از عبد الله بن القاسم بطل، از حضرت ابی عبدالله صادق علیه السلام روایت آورده که آن حضرت درباره قول خدای تعالی:

* و به بنی اسرائیل در کتاب خبر دادیم که البته شما دو بار در زمین فساد بزرگی خواهید کرد و فرمود: یکی کشتن علی بن ابی طالب علیه السلام و دوم ضربت زدن به امام حسن علیه السلام، و تسلط و سرکشی سخت ظالمانه ای خواهید داشت و فرمود: کشته شدن امام حسین علیه السلام است و پس هرگاه نوبت نخستین انتقام فرا رسد پس چون موعد یاری گرفتن و خونخواهی برای حسین علیه السلام فرا رسد * بندگان سخت جنگجوی خویش را بر شما خواهیم برانگیخت تا آنجا که درون خانه هایتان را نیز جستجو کنند و قومی هستند که خداوند آنان را پیش از قیام حضرت قائم علیه السلام بر می انگیزد، که هیچ مسئول [خونی] از آل محمد صلی الله علیه و آله باقی نگذارند جز اینکه او را بکشند و این وعده حتمی خواهد بود یعنی: آمدن حضرت قائم عليه السلام وعده ای حتمی است سپس بار دیگر شما را بر آنان سلطه دهیم و خروج امام حسین علیه السلام با هفتاد تن از اصحابش [در زمان رجعت] در حالیکه کلاه خودهای زرینی که دو رو دارد بر سر دارند و اعلام کنندگانی بمردم برسانند: این حسین است که خارج شده، تا آنجا که مؤمنان هیچ شک و تردید درباره او نکنند و بدانند که او دجال و شیطان نیست و اوست حجت قائم [به حق] در میان شما و چون معرفت به اینکه آن حضرت همان حسین علیه السلام است در دلهای شیعیان استقرار یافت، حضرت حجت را مرگ فرا می رسد و کسی که آن جناب را غسل میدهد و کفن و حنوط میکند و به خاک می سپارد همان حسین ابن على عليهما السلام خواهد بود و جز وصی و امام هیچکس متصدی کار کفن و دفن وصی نشود.

أبو القاسم جعفر بن محمد بن قولويه فى كامل الزيارات، قال: حدثني محمد بن جعفر القرشي الرزاز، قال: حدثني محمد بن الحسين بن أبي الخطاب عن موسى بن سعدان الحناط، عن عبد الله بن ال قاسم الحضرمي، عن صالح بن سهل، عن أبي عبد الله عليه السلام فى قول الله عزّ و جلّ و قَضَيْنا إلى بنى إسرائيل فى الكتاب لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ قَالَ:

«قتل أمير المؤمنين عليه السّلام وطعن الحسن بن على عليهما السلام»

وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كبيراً قال: «قتل الحسين بن على عليهما السلام.»

فإذا جاءَ وَعْد أولاهما قال: «إذا جاء نصر الحسين عليه السلام.»

بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِى بَأْسِ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خلال الديار: «قوما يبعثهم الله قبل القائم عليه السلام لا يدعون و ترا لآل محمد إلا أخذوه، وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولا.»4

ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه در کتاب کامل الزیارات گوید: محمد بن جعفر قرشی رزاز حدیثم داد، گفت: محمد بن الحسين بن أبي الخطاب حدیثم گفت، از موسی بن سعدان حناط از عبدالله بن قاسم حضرمی، از صالح بن سهل، از حضرت ابی عبدالله امام صادق عليه السلام درباره قول خدای عز و جل: "و به بنی اسرائیل در کتاب خبر دادیم که البته شما دو بار در زمین فساد بزرگی خواهید کرد." فرمود: کشتن امير المؤمنين عليه السلام وضربت خوردن حسن بن على عليه السلام، "و تسلط و سرکشی سخت ظالمانه ای خواهید داشت" فرمود: کشتن حسين بن على عليهما السلام "و پس هرگاه نوبت نخستین انتقام فرارسد" فرمود: هرگاه وقت پیروزی و نصرت حسین علیه السلام فرا رسید "و بندگان سخت جنگجوی خویش را بر شما خواهیم برانگیخت تا آنجا که درون خانه هایتان را نیز جستجو کنند": قومی را خداوند پیش از قیام حضرت قائم علیه السلام برانگیزد که هیچ مسئول خونی از آل محمد را وانگذارند مگر اینکه او را بگیرند و این وعده حتمی خواهد بود .

عنه، قال: حدثني محمد بن جعفر الكوفي الرزاز، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن موسى بن سعدان عن عبد الله بن القاسم الحضرمي، عن صالح بن سهل، عن أبي عبد الله عليه السّلام في قول الله تبارک و تعالى: وَقَضَيْنا إلى بَنِي إِسْرائيل في الكتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ قَالَ:

«قتل على عليه السلام و طعن الحسن عليه السلام»

و لَتَعْلُنْ عُلُوًّا كبيراً قال: «قتل الحسين عليه السلام»5

و از اوست که گفت: محمد بن جعفر کوفی رزاز حدیثم داد از محمد بن الحسين بن ابی الخطاب از موسی بن سعدان از ابی عبدالله از قاسم حضرمی از صالح بن سهل، از حضرت ابی عبدالله امام صادق علیه السلام درباره قول خداوند تبارک و تعالى : «و به بنی اسرائیل در کتاب خبر دادیم که البته شما دوبار در زمین فساد بزرگی خواهید کرد» فرمود: کشتن حضرت على علیه السلام و ضربت زدن به امام حسن علیه السلام «و تسلط و سرکشی سخت ظالمانه ای خواهید داشت» فرمود: کشتن امام حسین علیه السلام.

العياشي، بإسناده: عن صالح بن سهل، عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله: وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتَفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ "قتل على و طعن الحسن عليهما السلام."

و لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كبيراً "قتل الحسين"

فإذا جاءَ وَعْدَ أولاهما فإذا جاء نصر "دم الحسين عليه السلام"

بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنا أُولِى بأْس شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلالَ الدِّيارِ "قوم يبعثهم الله قبل خروج القائم عليه السلام لا يدعون و ترا لآل محمد عليهم السلام إلا حرقوه،

و كانَ وَعْداً مَفْعُولًا "قيام6 القائم عليه السلام"

ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَة عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَجَعَلْنَاكُمْ أكثر نفيراً "خروج الحسين عليه السلام في الكره في سبعين رجلا من أصحابه الذين قتلوا معه عليهم البيض المذهّب لكلّ بيضه و جهان، المؤدى إلى الناس أن الحسين قد خرج في م."

أصحابه حتى لا يشك فيه المؤمنون و أنه ليس بدجّال و لا شيطان، الإمام7 الذى بين أظهر الناس يومئذ فإذا استقر عند المؤمن أنه الحسين عليه السلام لا يشكّون فيه و بلغ عن الحسين الحجّه القائم عليهما السلام بين [أظهر] الناس و صدّقه المؤمنون بذلك جاء الحجه الموت، فيكون الذى غسّله و كفّته و حنّطه8 و إيلاجه حفرته9 الحسين ولا يلى الوصى إلا الوصى.

و زاد إبراهيم في حديثه : ثم يملكهم الحسين حتى يقع حاجباه على عينيه.10

و عیاشی بسند خود از صالح بن سهل از حضرت ابی عبدالله صادق علیه السلام روایت آورده راجع به فرموده خداوند: «و به بنی اسرائیل در کتاب خبر دادیم که البته شما دو بار در زمین فساد بزرگی خواهید کرد»: کشتن حضرت علی و ضربت زدن حضرت حسن عليهما السلام «و تسلط و سرکشی سخت ظالمانه‌ای خواهید داشت»: کشتن حضرت حسین علیه السلام، «و پس هرگاه نوبت نخستین انتقام فرا رسد»: پس چون وقت یاری گرفتن و ظفر یافتن خون حسین علیه السلام فرا رسید، «و بندگان سخت جنگجوی خویش را بر شما خواهیم برانگیخت تا آنجا که درون خانه هایتان را نیز جستجو کنند»: قومی هستند که خداوند آنان را پیش از خروج حضرت قائم علیه السلام بر می انگیزد که هیچ جنایتکاری نسبت به آل محمد عليهم السلام وانگذارند مگر اینکه او را بسوزانند «و این وعده حتمی خواهد بود.»: قبل از قیام حضرت قائم علیه السلام «و سپس بار دیگر شما را بر آنان سلطه دهیم و به وسیله اموال و فرزندان مدد نمائیم و تعداد افراد تان را بیشتر سازیم» خروج امام حسین علیه السلام در رجعت با هفتاد مرد از اصحابش که با او کشته شدند در حالیکه کلاه خودهای زرینی بر سر دارند که دو رواست که بمردم ابلاغ خواهد شد که حسین با اصحاب خود از بستر شهادت بیرون آمد، تا آنجا که مؤمنان درباره اش هیچ شک نکنند و بدانندکه او دجال و شیطان نیست و امام آن زمان در میان مردم است پس چون در دل مؤمن اعتقاد به اینکه او حسین علیه السلام است استقرار یافت درباره او شک نکنند و به حدی این عقیده رسوخ می‌یابد که حسین را حجت قائم به امر امامت دانند و مؤمنان آن حضرت را این چنین تصدیق کنند در این هنگام مرگ حضرت حجت علیه السلام فرارسد، پس امام حسین علیه السلام عهده دار غسل و کفن و حنوط او میشود و او را در آرامگاهش به خاک می سپارد که وصی را جز وصی عهده دار نشود.

و ابراهیم یکی از راویان در حدیثش افزوده: سپس امام حسین علیه السلام زمام امورشان را بدست می گیرد تا آنجا که ابروهایش بر روی چشمهایش می افتد.11

عنه، بإسناده عن حمران، عن أبي جعفر عليه السلام قال : كان يقرأ:12

بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِباداً لَنَا أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ ثم قال:

«هو القائم وأصحابه ألى بأس شديد.»13

و از اوست: بسند خود از حمران از حضرت ابو جعفر باقر علیه السلام آورده که گوید: آن حضرت می فرمود: می‌خواند و بندگان سخت جنگجوی خویش را بر شما خواهیم برانگیخت و سپس فرمود: او قائم علیه السلام است و اصحاب او صاحبان سخت نیرومند و جنگجو»

أبو جعفر محمد بن جرير الطبري، في مسند فاطمه عليهما السلام، قال: روى أبو عبد الله محمد بن سهل الجلودي، قال: حدثنا أبو الخير14 أحمد بن محمد بن جعفر الطاني15 الكوفي في مسجد أبى إبراهيم موسى بن جعفر عليهما السلام، قال: حدثنا محمد بن الحسن بن يحيى الحارثي، قال: حدثنا على بن إبراهيم بن مهزيار الأهوازي، قال:

خرجت في بعض السنين حاجا إذ دخلت المدينه وأقمت بها أياما أسأل و أستبحث عن صاحب الزمان عليه السلام، فما عرفت له خبرا و لا وقعت لى عليه عين فاغتممت غما شديدا و خشيت أن يفوتني ما أملته من طلب صاحب الزمان عليه السلام، فخرجت حتى أتيت مكه فقضیت حجتی و أقمت16 بها أسبوعا كل ذلك أطلب.

فبينا أنا أفكر إذ انكشف لى باب الكعبه فإذا أنا بإنسان كأنه غصن بان متزر ببرده متشح بأخرى قد كشف عطف بردته على عاتقه، فارتاح قلبی و بادرت لقصده، فانثنى علىّ17 و قال: من أين الرجل؟ قلت: من العراق.

قال: من أيّ العراق؟ قلت: من الأهواز. فقال: أتعرف ابن الخصيب؟18 قلت: نعم، قال: رحمه الله ! فما كان أطول ليله وأعظم19 نيله، و أغزر دمعته!

قال فابن20 المهزيار؟ قلت: أنا هو.

قال: حياك الله بالسلام أبا الحسن! ثم صافحتى و عانقني و قال: يا أبا الحسن ما فعلت العلامه التي بينك و بين الماضي أبي محمد نصر الله وجهه؟

قلت: معى، و أدخلت بدى إلى جيبي و أخرجت خاتما عليه «محمد و على»، فلمّا قرأه استعبر حتى بل طمره الذى كان على یده، و قال: يرحمك الله أبا محمد! إنك زين الأمه شرفك الله بالإمامه و توجك بتاج العلم والمعرفه، فإنا إليكم صائرون، ثم صافحنی و عانقني ثم قال: ما الذى تريد يا أبا الحسن؟ قلت: الإمام المحجوب عن العالم،

قال و ما هو محجوب عنكم و لكن حجبه سوء أعمالكم، قم (سر) إلى رحلك و كن على أهبه من لقائه، (ف) إذا انحطت الجوزاء و أزهرت نجوم السماء فيها أنا لك بين الركن و الصفا قطابت نفسی و تيقنت أن الله فضّلني، فما زلت أرقب الوقت حتى حان و خرجت إلى مطينى او استويت على رحلی و استویت على ظهرها..]

فإذا أنا بصاحبي ينادى: إلىّ يا أبا الحسن! فخرجت فلحقت به، فحیّانی بالسّلام و قال: سربنا يا أخ، فما زال يهبط واديا و يرقى ذروه جبل إلى أن علقنا على الطائف، فقال: يا أبا الحسن انزل بنا نصلى باقي صلاه الليل، فنزل فصلى بنا الفجر ركعتين، قلت: فالرّكعتين الأوليين؟21 قال: هما من صلاة الليل و أوتر فيهما و القنوت، و كل صلاه جائزه22 و قال: سربنا يا أخ.

فلم يزل يهبط بی وادیا و برقی ذروه جبل حتى أشرفنا على واد عظيم مثل الكافور، فأمد عينى فإذا بيت من الشعر يتوقد نورا، قال المح هل ترى شيئا؟ قلت: أرى بيتا من الشعر، فقال: الأمل و الحظ23 في الوادي.

و اتبعت الأثر حتى إذا صرنا بوسط الوادى نزل عن راحلته و خلاها و نزلت من مطيتي و قال لي دعها، قلت: فإن تاهت؟ قال: إن هذا واد لا يدخله إلا مؤمن ولا يخرج منه إلا مؤمن، ثم سبقني و دخل الخباء وخرج إلى مسرعا و قال: أبشر فقد أذن لك بالدخول. فدخلت

فإذا بيت24 يسطع من جانبه النّور، فسلمت عليه بالإمامه، فقال: يا أبا الحسن كنا نتوقّعك ليلا و نهارا، فما الذي أبطا بك علينا؟ قلت: يا سيدى لم أجد من يدلني إلى الآن، قال لى: لم تجد أحدا يدلّك؟ ثم نكت بإصبعه في الأرض ثم قال:

«لا و لكنّكم كثرتم الأموال، وتجبّرتم على ضعفاء المؤمنين، وقطعتم الرّحم الذى بينكم، فأى عذر لكم الآن ؟ فقلت: التوبه،(و) التوبه الإقاله الإقاله!»

ثم قال : يا ابن المهزيار لو لا استغفار بعضكم لبعض لهلك من عليها إلا خواص الشيعه التي تشبه أقوالهم أفعالهم.

ثم قال: يا ابن المهزيار – و مد يده - ألا أنبّئك بالخبر؟ إنه إذا قعد الصبي و تحرك المغربي و سار العماني و بويع السفياني يأذن لى الله25 فأخرج بين الصفا والمروه في ثلاث ماءه و ثلاثه عشر رجلا سواء، فأجى ، إلى الكوفه و أهدم مسجدها و أبنيه على بنائه الأول و أهدم ما حوله من بناء الجبابره و أحج بالناس حجه الإسلام و أجيء إلى يثرب فأهدم الحجره و أخرج من بها و هما طرزان فآمر بهما تجاه البقيع و آمر بخشبتين يصلبان عليهما فتورق من تحتهما، فيفتتن الناس بهما أسد من الفتنه الأولى، فينادي مناد من الشماء: يا سماء أبيدى و يا أرض خذى، فيومئذ لا يبقى على وجه الأرض إلا مؤمن قد أخلص قلبه للإيمان.

قلت: يا سيدى ما يكون بعد ذلك؟ قال:

الكرّه الكرّه، الرّجعه الرّجعه. ثم تلا هذه الآيه: ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الكرة عَلَيْهِمْ وَأَمْدَدْنَاكُمْ بأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَ جَعَلْنَاكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا،26

ابو جعفر محمد بن جعفر طبری در مسند فاطمه عليها السلام گفته: ابو عبد الله محمد بن سهل جلودی روایت نمود، وی گفت: ابو الحسين ابوالخیر احمد بن محمد بن جعفر طاری [طالی] کوفی در مسجد حضرت ابوابراهیم موسى بن جعفر عليهما السلام حدیثمان داد وی گفت: محمد بن الحسن ابن يحيى حارثی حدیثمان داد گفت:

على بن ابراهيم بن مهزیار اهوازی حدیثمان داد که گفت: در یکی از سالها به قصد حج رفتم که به شهر مدینه وارد شدم و چند روز در آن اقامت کردم که از حضرت صاحب الزمان عليه السلام جستجو و سؤال نمایم، ولی نه خبری از آن جناب بدستم رسید و نه دیده ام به جمال شریفش روشن گردید، لذا به شدت اندوهگین شدم و از اینکه مبادا به آرزویم نرسم بیمناک گشتم، پس از مدینه به مکه رفتم و حج را بجای آوردم و یک هفته در آنجا اقامت نمودم [به عمره اشتغال ورزیدم] تمام این مدت در جستجو بودم، در همین حال که به فکر فرو رفته بودم ناگاه درب کعبه برایم آشکار شد که شخصی را دیدم گوئی شاخه درخت بان27 ، بردی به کمر بسته و برد دیگر از زیر بغل بر روی گردن افکنده بود، دلم به دیدن او قرار گرفت و به سویش شتافتم، او نیز متوجه من شد و گفت: اهل کجایی؟ گفتم از عراق، گفت: کدام شهر آن؟ گفتم: از اهواز، گفت: تو ابن الخصيب [الحضین] را میشناسی؟ گفتم: آری،28 گفت: خداوند رحمتش کند که شبهای درازی به عبادت می گذراند و چقدر اشک چشمش روان بود. گفت: ابن المهزیار کجاست؟ گفتم: خودم هستم. گفت: سلام خداوند بر تو باد ای ابوالحسن، آنگاه مرا به گرمی در آغوش گرفت و گفت ای ابوالحسن آن نشانی که بین تو و امام ابو محمد نصر الله وجهه بود چه کردی؟ گفتم همراه دارم و دست بردم و انگشتری که بر آن نام محمد و علی نقش بسته بود را از جیبم بیرون آوردم. چون بر آن نظر کرد گریست تا آنجا که آستینش تر شد، و گفت: ای أبو محمد خدایت رحمت کند که به راستی زینت أتت هستی خداوند به امامت تو را شرافت بخشید و تاج علم و معرفت بر تو عنایت فرمود، ما به سوی شما رهسپاریم، سپس (بار دیگر ) مرا در آغوش گرفت سپس گفت: ای ابوالحسن چه میخواهی؟ گفتم خواسته ام دیدار امامی است که از عالم محجوب مانده، گفت: او از شما مخفی نشده ولیکن کارهای بد شما او را مخفی داشته است، برخیز و به نزد مرکب خود برو و آماده دیدارش باش که چون جوزاء از نظرها غایب شد و ستارگان آسمان درخشان گشتند من بين رکن و صفا منتظرت هستم.

خوشدل و شادمان شدم و یقین دانستم که خداوند این فضیلت را بمن داده، پس لحظه شماری میکردم تا وقت معین فرا رسید، به سوی مرکبم رفتم و بر آن سوار شدم که ناگاه صدای آن دوست را شنیدم که میگفت: ای ابوالحسن به سوی من آی،

به نزد او شتافتم بر من سلام کرد و گفت: بیا برویم برادر، و پیوسته از پست و بلندیها گذشتیم تا بر طائف مشرف شدیم، بمن گفت: ای ابوالحسن فرود آی تا بقیه نمازهای شب را بجای آوریم، پس فرود آمد و در آخر، نماز واجب صبح را با او به جماعت خواندیم، گفتم: پس آن دو رکعت اول چطور؟ گفت: آن دو رکعت از نمازهای شب می باشد آنها و نیز قنوت را کوتاه بخوان، و نیز همه نمازهای مستحبی را میتوان کوتاهتر خواند، و گفت برادر برویم، و پیوسته در فراز و نشیبها می رفتیم تا بر دشت بزرگی مشرف شدیم که همچون کافور سفید بود، چشم در آن گرداندم بناگاه چادری که از موی بافته شده بود دیدم که نور از آن می درخشید، بمن گفت: [خوب نگاه کن] آیا چیزی می بینی؟ گفتم چادری از موی می بینم، گفت: همه امید و سعادت در همین دشت است، و در پی او رفتم تا به میان دشت رسیدیم، از مرکبش پیاده شد و آن را واگذارد، من نیز از مرکبم پیاده شدم و بمن گفت: آن را رها کن، گفتم: اگر گم شود چطور؟ گفت: این سرزمینی است که جز مؤمن در آن داخل نشود و جز مؤمن از آن بیرون نرود، سپس پیش از من وارد چادر شد و به سرعت بیرون آمد و گفت: مژده ات باد که اجازه ورود بتو داده شد، داخل شدم دیدم نور از گوشه آن جایگاه بالا میرود، بر آن جناب به امامت سلام کردم، بمن فرمود: ای ابوالحسن ما شب و روز انتظار داشتیم بیایی چه باعث شد که دیر آمدی؟ عرض کردم ای آقای من کسی را تاکنون نیافته بودم که مرا راهنمایی کند، بمن فرمود: کسی را نیافتی که راهنمائیت کند! سپس انگشت خود را بر زمین زد و فرمود:

هرگز، ولیکن اموالتان را زیاد کردید و بر ضعفای مؤمنین ستمکاری نمودید و رحمی که در میانتان بود را قطع کردید، پس حالا چه عذری دارید؟ عرضه داشتم توبه، توبه، درگذرید، درگذرید.

سپس فرمود: ای پسر مهزیار اگر استغفار شما برای یکدیگر نبود جز خواص شیعه که سخنانشان شبیه افعالشان است هر که روی زمین است هلاک می شد. سپس فرمود: ای فرزند مهزیار و دستش را دراز کرد آیا تو را از خبر آگاه نسازم؟ هرگاه کودک بنشیند و مغربی حرکت کند، و یمانی راه بیفتد، و با سفیانی بیعت شود، خداوند بمن اجازه قیام خواهد داد. پس بین صفا و مروه با سیصد و سیزده مرد خروج میکنم، آنگاه به کوفه می آیم و مسجد آن را منهدم می سازم، و براساس بنای نخستین آن بنا میکنم و آنچه از ساختمانهای جباران پیرامون آن هست نیز خراب میکنم، و با مردم حج اسلام را بجای می آورم، و به یثرب (مدینه) می روم پس حجره را خراب میکنم، و آنچه در آن است یعنی آن دو را تازه بیرون می آورم، و دستور می دهم در سمت بقیع بر دو چوب خشک آنها را به دار آویزند، پس آن دو چوب خشک از زیر آنها برگ می دهند، آنگاه مردم به فتنه ای شدیدتر از فتنه اول دچار میگردند، که آواز دهنده ای از سوی آسمان بانگ می زند ای آسمان اینان را نابود گردان و ای زمین بگیر اینها را سپس بر روی زمین باقی نمیماند جز مؤمنی که دلش را برای ایمان خالص کرده باشد. عرضه داشتم : ای آقای من پس از آن چه میشود؟ فرمود بازگشت، بازگشت، رجعت، رجعت، سپس این آیه را تلاوت کرد: و سپس بار دیگر شما را بر آنان سلطه دهیم و به وسیله اموال و فرزندان مدد نمائیم و تعداد افراد تان را بیشتر سازیم.

سیمای حضرت مهدی در قرآن، هاشم بن سلیمان بحرانی، قائمیه اصفهان ص 245

1-    إسراء (۱۷): 5 – 7.

2-    در مأخذ: أظهرهم.

3-    روضه ی کافی: ۲۰۶ [ح ۲۵۰]

4-    كامل الزيارات: ۶۰ -۶۱ [باب ۱۸، ج ۱]

5-    همان ۶۲ [باب ۱۸، ح ۷]

6-    در مأخذ: قبل قيام.

7-    در متن: إلا أنّ الإمام.

8-    در بحار الأنوار ۵۱: ۵۶، یلی غسله و گفته و حنوطه آمده است که درست تر می نماید.

9-    در متن: في حفرته

10-   تفسير العياشی ۲: ۲۸۱ [إسراء، ح ۲۰]

11-   ممکن است این شبهه برای بعضی پیش بیاید که آیات مورد بحث درباره بنی اسرائیل است و به وقایع کربلا و یا حوادث دیگر این امت مربوط نیست ولی باید دانست که 1- چنانکه در مقدمه گفتیم آیات قرآن ظاهری دارند و باطنی، شاید این معنی که در احادیث فوق آمده مربوط به باطن آیات باشد، شاید هم یکی از «بطنها» 2- ممکن است «بنی اسرائیل» در این آیه کنایه از همین امت باشد از جهت شباهتهایی که دو امت با هم دارند. 3- یا شاید مقصود آنکه همانطور که در بنی اسرائیل آن حوادث روی داده در این امت نیز نظایر آن پدیدار شد چنانکه در احادیث بسیاری این معنی وارد شده که همه آنچه در امم پیشین واقع شده در این امت نيز طابق النعل بالنعل واقع خواهد شد. (مترجم)

12-   در متن: يقول

13-   تفسير العياشی ۲: ۲۸۱ [إسراء، ح ۲۱]

14-   در متن: أبو الحسين

15-   در متن: الطّاری

16-   در مأخذ: اعتمرت

17-   در ماخذ: إلىّ

18-   در مأخذ: الخصيبيّ

19-   در ماخذ: أكثر.

20-   در متن: فأین

21-   در متن: الأولتين.

22-   در مأخذ: و القنوت في كل صلاه جائز.

23-   در مأخذ: و انحطّ.

24-   در مأخذ: البيت.

25-   در متن: يؤذن لي الله و در مأخذ: يأذن لولىّ الله.

26-   دلائل الإمامه: ۵۴۲-۵۳۹ (ح ۵۲۲)

27-   درخت بان تنه‌ای راست و نرم دارد و از تخم آن روغنی خوشبو می گیرند. (مترجم).

28- به نظر می رسد در اینجا سقطی واقع شده باشد، و دنباله سخن ابن مهزیار چنین باشد: «او از دنیا رفته»  چنانکه در روایت شیخ صدوق دیده میشود (مترجم)