سیّد عَطوه زیدی

از ویکی‌مهدی

تشرفات و ملاقات ها - سیّد عَطوه زیدی

عالم فاضل المعی، علیّ‌بن عیسی اربلی، صاحب کشف الغمّة گوید: سیّدباقی‌بن عطوه علوی حسنی برای من حکایت کرد و گفت:

پدرم عطوه، زیدی بود. او دچار یک بیماری بود که اطبّا از درمانش ناتوان بودند. و از ما پسرانش به دلیل تمایلی که به مذهب امامیّه داشتیم، آزرده و ناخشنود بود و بارها می‌گفت: تا وقتی که امام شما، مهدی(علیه السلام) نیاید و مرا از این بیماری نجات ندهد، من شما را تأیید نمی‌کنم و به مذهب شما معتقد نمی‌شوم.

اتّفاقاً شبی هنگام نماز عشا، ما همه یک‌جا جمع بودیم، ناگاه فریاد پدر را شنیدیم که می‌گوید: بشتابید!

چون با سرعت نزدش رفتیم، گفت: بدوید و امام خود را دریابید که همین لحظه از پیش من بیرون رفت.

ما هرچند دویدیم، کسی را ندیدیم و برگشته و پرسیدیم: چه بود؟

گفت: شخصی نزد من آمد و گفت: ای عطوه!

من گفتم: تو کیستی؟

گفت: من، امام پسران تو، آمده‌ام که تو را شفا دهم.

و بعد از آن، دست دراز کرد و بر اعضای دردناک من دست مالید. وقتی به خودم نگاه کردم، اثری از آن بیماری ندیدم.

عطوه مدّت طولانی زنده بود و با قوّت و توانایی، زندگانی کرد. و من غیر از پسران او، از عدّه‌ی بسیاری این قصّه را پرسیدم و همه به همین شکل، بی زیاد و کم نقل کردند.

محقّق اربلی بعد از نقل این حکایت و حکایت اسماعیل هرقلی که گذشت، می‌گوید: مردمانی در راه حجاز و... که یا راه را گم کرده یا درمانده بودند، امام(علیه السلام) را بسیار دیده‌اند و آن حضرت آنان را نجات داده و به خواسته‌شان رسانده. و اگر نگران طولانی شدن نبودیم، ذکر می‌کردیم.[۱]


نجم ثاقب - باب هفتم: حکایات تشرّف‌یافتگان

  1. کشف الغمّة 2 / 497؛ بحارالأنوار 52 / 65.