از یار آشنا سخن آشنا شنید

از ویکی‌مهدی

.یارِ آشنا


بویِ خوشِ تو هر که ز بادِ صبا شنید

از یارِ آشْنا۱ سخنِ آشْنا شنید

ای شاهِ حُسن، چشم به حالِ گدا فِکَن

کاین گوش بس حکایتِ شاه و گدا شنید

یا رب کجاست محرمِ رازی که یک زمان

دل شرحِ آن دهد که چه گفت و چه‌ها شنید

حافظ وظیفهٔ تو دعا گفتن است و بس

در بَندِ آن مباش که نشنید یا شنید


هاتف اصفهانی:

دل بوی او سحر ز نسیم صبا شنید

تا بوی او نسیم صبا از کجا شنید

بیگانه گفت اگر سخنی در حقم چه باک

این می‌کشد مرا که ازو آشنا شنید

رازی که با تو گفتم و آنجا کسی نبود

غیر از من و خدا و تو، غیر از کجا شنید

دل سوخت بر منش همه گر سنگ خاره بود

غیر از تو هر که حال مرا دید یا شنید

فرخنده عاشقی که ز دلدار مهربان

گر حرف مهر گفت حدیث وفا شنید

پیغام حور نشنود از خازن بهشت

گوئی کز آشنا سخن آشنا شنید

نشنیدی ای دریغ و ندیدی که از کسان

هاتف چها ز عشق تو دید و چها شنید


اقبال لاهوری:

آن حرف دلفروز که راز است و راز نیست

من فاش گویمت که شنید از کجا شنید

دزدید ز آسمان و به گل گفت شبنمش

بلبل ز گل شنید و ز بلبل، صبا شنید

----------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱. یار آشنا، شاه حُسن، محرم راز، اشاراتی است به محبوب آشنائی که حافظ طالب سخن اوست تا پیکی چون باد صبا برای او بیاورد و سخن یار آشنا را به او برساند.او برای دست یابی به این توفیق، وظیفه خود را دعا می داند و بس.