امروز که در دست توأم مرحمتی کن

از ویکی‌مهدی

مرحمتی کن


یا رب سببی ساز که یارم به سلامت

بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت

خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید

تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت۱

امروز که در دستِ توام مرحمتی کن

فردا که شَوَم خاک چه سود اشکِ ندامت

کوته نکند بحث سرِ زلف تو حافظ

پیوسته شد این سلسله تا روزِ قیامت


دیوان شمس:

ای ماه عذار من و ای خوش قد و قامت

برخیز که برخاست ز عشق تو قیامت


جلال عضد:

ماییم و غم عشق و سر کوی ملامت

گم کرده ز بی خویشتنی راه سلامت

شهری ست پر از فتنه و راهی ست پرآشوب

نه روی سفر کردن و نه رای اقامت

رفتی و مپندار که دست از تو بدارم

دست من و دامان تو تا روز قیامت


جهان ملک خاتون:

تا کی کشم ای دوست ز خود کرده ندامت

تا چند کشد دل ز غم عشق ملامت

مستغرق غم گشته به دریای تحیر

باشد که از این ورطه درآیم به سلامت

درده به من تشنه لب آبی که ازین بیش

در آتش هجران نتوان کرد اقامت

-----------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱.بازهم سخن از «یار سفرکرده» است که در سلامت کامل، بیاید و دوستان را از ملامت مخالفان برهاند.اگر بیاید جایش بر چشمان ماست.ای عزیز دلبر محبوب، زودتر بیا که جان خود فدا یت کنم وگرنه پس از مرگ و خاک شدن، اشک ندامت سودی ندارد.جلال عضد هم خوب در استقبال از خواجه شیراز خطاب به یار سفرکرده گفته است:

رفتی و مپندار که دست از تو بدارم

دست من و دامان تو تا روز قیامت!