ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
غایب از نظر
ای «غایب از نظر» به خدا میسپارمت۱
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
تا دامنِ کفن نکشم زیرِ پایِ خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت
محرابِ ابرویت بنما تا سحرگهی
دستِ دعا برآرم و در گردن آرمت
گر بایدم شدن سویِ هاروتِ بابلی
صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت
خواهم که پیش میرمت ای بیوفا طبیب
بیمار باز پرس که در انتظارمت
صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار
بر بویِ تخمِ مِهر که در دل بکارمت
خونم بریخت وز غمِ عشقم خلاص داد
مِنّت پذیرِ غمزهٔ خنجر گذارمت
میگریم و مرادم از این سیلِ اشکبار
تخمِ محبّت است که در دل بکارمت
بارم ده از کرم سویِ خود تا به سوزِ دل
در پای دمبهدم گهر از دیده بارمت
امیرعلیشیر نوایی:
رفتی اگرچه از بر من کی گذارمت
تا بازت آورد به خدا میسپارمت
کارم چو از ازل به تو افتاده تا ابد
گر صد رهم گذاری و من کی گذارمت
دامان تست و دست من ار افکنی سرم
ممکن مدان که دست ز دامن بدارمت
گویی که ترک جان کن و از دل برونم آر
در جانت جا دهم اگر از دل برآرمت
باید شبی که صبح قیامت صباح اوست
غمهای خویش تا به سحرگه شمارمت
گویی که فانیا به دلم آر روز هجر
کی زو برون شدی که درون باز آرمت؟
------------
حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری
۱.حافظ به صراحت و روشنی با واژه«غایب از نظر»دعا می کند که او هرکجا هست در سایه حفظ الاهی به سلامت باشد و او را با دعا، به خدا می سپارد. او فاش می گوید که او را دوست دارد و تا لحظه مرگ، دست از او بر نمی دارد و نیز دعا می کند که شبی او را درآغوش گیرد و محبت او را درسینه، حک کند و چون محبوب او را کریمانه به دیدار خود مشّرف نماید، به پاس این کرامت، ژاله از دیدگان ببارد...