ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

از ویکی‌مهدی

پادشهِ خوبان


ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد

کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی۱

ای درد توام درمان در بستر ناکامی

و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی

در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم

لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی

حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد

شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی


سعدی:

هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی

ما را که تو منظوری، خاطر نرود جایی

یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند

هر کاو به وجود خود، دارد ز تو پروایی

دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده‌ست

کانجا نتواند رفت اندیشه دانایی

امید تو بیرون برد از دل همه امیدی

سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی

گویند تمنایی از دوست بکن سعدی

جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی!


حکیم نزاری:

عشق آمد و بر هم زد بنیادِ شکیبایی

ای عقل درین منزل مِن بعد چه می‌پایی

عشق است و نمی‌دانی رمزست و اگر دانی

بی‌خویشتنی باشی از خویش برون آیی


امیرخسرو دهلوی:

تا داشت به جان طاقت، بودم به شکیبایی

چون کار به جان آمد، زین پس من و رسوایی

سرپنجه صبرم را پیچیده برون شد دل

ای صبر، همین بودت بازوی توانایی؟!

در زاویه محنت دور از تو چو مهجوران

تنها منم و آهي،آه از غم تنهايي!

------------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱. پایاب آبی را گویند که پا به زمین آن برسد و مجازا به معنی تاب و طاقت و مقاومت است.یعنی دوری و مهجوری و تنهائی ،توانایی و طاقت صبر و شکیبایی مرا  خواهد ستاند ای پادشاه خوبان و ای مونس جان و ای درمان دردها و ناکامی ها اما مژده وصل و دیدار به عاشق شیدا رسیده است و انتظارش سرخواهد شد که اشاراتی به دوری از محبوب موعود است که پادشاه خوبان است.