برآی ای صبح روشن دل خدا را

از ویکی‌مهدی

صبح روشن۱


شبِ وصل است و طی شد نامهٔ هَجر

سلامٌ فیهِ حَتّی مَطْلَعِ الفَجْر۲

دلا در عاشقی ثابت قدم باش

که در این رَه نباشد کار بی اجر

من از رندی نخواهم کرد توبه

و لو آذَیتَنی بِالهَجرِ و الحَجر۳

برآی ای صبحِ روشن دل خدا را

که بس تاریک می‌بینم شبِ هَجر

دلم رفت و ندیدم رویِ دلدار

فَغان از این تَطاول، آه از این زَجر

وفا خواهی، جفاکَش باش حافظ

فَاِنَّ الرِبْحَ و الْخُسرانَ فِی التَّجْر۴


ملا مسیح :

چو وصل آمد نزیبد قصهٔ هجر

چراغ شام بی نورست در فجر

که گر هجران نباشد روی چون بدر

بود در دیده عشاق بی‌قدر


فیض کاشانی:

برآی ای صبح روشندل خدا را

که بس تاریک می‏بینم شب هَجر

سرآمد عمر من بی‏ حضرت تو

فغان از این تطاول آه از این زَجر

من از شوقت نخواهم گشت فاتر۵

ولو ادّبتنی بالهجر و الحجر۶

دلا در شوق او ثابت قدم باش

که در این ره نباشد کار ، بی‏ اجر

وفا خواهی جفا باید کشیدن

فانّ الربح والخسران فی التجر۷

درخت مهرش ار در دل نشانی

بسی چینی ثمرها فیض از این شَجر۸

----------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱.شاعر دمی با خیال وصل، شب هجران را پایان یافته می بیند، شبی که سراسر سلامت و شادی است...اما چون به واقعیت نظر می کند، هنوز هجران باقی است و باید همچنان با تلاش  و پشتکار پیش رود تا صبح روشن از راه برسد...

۲.(آن شب) تا طلوع فجر، (سراسر) سلام و سلامت و تهنیت است(سوره قدر، آیه۵).      

۳. حتی اگرمرا با هجران و سنگ،بیازاری.   

۴و۷. که سود و زیان، در تجارت است.      

۵.سست و ناتوان.  

۶.اگر مرا با هجران و سنگ ادب کنی.   

۸. بسی میوه ها از این درخت، خواهی چید.