برآی ای صبح روشن دل خدا را
صبح روشن۱
شبِ وصل است و طی شد نامهٔ هَجر
سلامٌ فیهِ حَتّی مَطْلَعِ الفَجْر۲
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این رَه نباشد کار بی اجر
من از رندی نخواهم کرد توبه
و لو آذَیتَنی بِالهَجرِ و الحَجر۳
برآی ای صبحِ روشن دل خدا را
که بس تاریک میبینم شبِ هَجر
دلم رفت و ندیدم رویِ دلدار
فَغان از این تَطاول، آه از این زَجر
وفا خواهی، جفاکَش باش حافظ
فَاِنَّ الرِبْحَ و الْخُسرانَ فِی التَّجْر۴
ملا مسیح :
چو وصل آمد نزیبد قصهٔ هجر
چراغ شام بی نورست در فجر
که گر هجران نباشد روی چون بدر
بود در دیده عشاق بیقدر
فیض کاشانی:
برآی ای صبح روشندل خدا را
که بس تاریک میبینم شب هَجر
سرآمد عمر من بی حضرت تو
فغان از این تطاول آه از این زَجر
من از شوقت نخواهم گشت فاتر۵
ولو ادّبتنی بالهجر و الحجر۶
دلا در شوق او ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار ، بی اجر
وفا خواهی جفا باید کشیدن
فانّ الربح والخسران فی التجر۷
درخت مهرش ار در دل نشانی
بسی چینی ثمرها فیض از این شَجر۸
----------
حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری
۱.شاعر دمی با خیال وصل، شب هجران را پایان یافته می بیند، شبی که سراسر سلامت و شادی است...اما چون به واقعیت نظر می کند، هنوز هجران باقی است و باید همچنان با تلاش و پشتکار پیش رود تا صبح روشن از راه برسد...
۲.(آن شب) تا طلوع فجر، (سراسر) سلام و سلامت و تهنیت است(سوره قدر، آیه۵).
۳. حتی اگرمرا با هجران و سنگ،بیازاری.
۴و۷. که سود و زیان، در تجارت است.
۵.سست و ناتوان.
۶.اگر مرا با هجران و سنگ ادب کنی.
۸. بسی میوه ها از این درخت، خواهی چید.