به کام غمزدگان غمگسار باز آید

از ویکی‌مهدی

شهسوار و غمگسار


زهی خجسته زمانی که یار بازآید

به کامِ غمزدگان غمگُسار بازآید

به پیشِ خیلِ خیالش کشیدم اَبلقِ چشم

بدان امید که آن شهسوار بازآید

اگر نه در خمِ چوگان او رَوَد سَرِ من

ز سر نگویم و سر خود چه کار بازآید

مقیم بر سرِ راهش نشسته‌ام چون گرد

بدان هوس که بدین رهگذار بازآید

دلی که با سرِ زلفین او قراری داد

گمان مَبَر که بدان دل قرار بازآید

چه جورها که کشیدند بلبلان از دی

به بویِ آن که دگر نوبهار بازآید

ز نقش بندِ قضا هست امید آن حافظ

که همچو سرو به دستم نگار بازآید!۱


فیض کاشانی:

اگر فدای امام زمان نخواهد شد

ز سر چه گویم و سر خود چکار باز آید

دی خفا چه جفاها که کرد و دل بکشید

به بوی آن که دگر نوبهار باز آید

غمین مباد که عمرت در انتظار گذشت

که جان عمر پس از انتظار باز آید

ز نقش بند قضا هست امید آن ای فیض

که آن امید دل بی‏ قرار باز آید

----------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱. می توان گفت که در این غزل، همه ابیات،بیت الغزل اند و شاهکار: شهسواری می آید؛ غمگساری می آید؛ رهگذاری عزیز باز می آید؛ نوبهاری می آید؛ قراربخش دل ها می آید؛ نگاری سروقد از راه خواهد رسید که جان است و جانان!