تا نیست غیبتی نبود لذت حضور

از ویکی‌مهدی

لذت حضور


از دستِ غیبتِ تو شکایت نمی‌کنم

تا نیست غیبتی نَبُوَد لذّتِ حضور1

گر دیگران به عیش و طَرَب خُرَّمَند و شاد

ما را غمِ نگار بُوَد مایهٔ سُرور

حافظ شکایت از غمِ هجران چه می‌کنی؟

در هِجر وصل باشد و در ظلمت است نور


حکیم نزاری:

ای دل ز خوابِ جهل برآور سر غرور

تا بو که بگذری به سلامت ازین فتور

گر بایدت که حشرِ تو با صالحان بود

در موقفِ جزا که بود موعدِ نشور

---------------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱. استدلال حافظ در توجیه علل یا علت غیبت محبوب ، این است که تا غیبت نباشد، لذت حضور آشکار نمی شود؛ تا هجران نباشد، ارزش وصال مشخص نمی شود زیرا: جز به ضد، ضد را همی نتوان شناخت/ تا نباشد درد، نشناسی نواخت/ لاجرم دنیا ، مقدم آمده است/ تا بدانی قدر اقلیم ألست... و بر این اساس، نتیجه می گیرد که از غیبت و هجران، نباید شکایت کرد چون: در هجر، وصل باشد و در ظلمت است نور! البته اگر افراد را مخیّر کنند که بین وصل و هجران یکی را برگزینند، مسلماً وصل را بر می گزینند مگر آن که در هجران، حکمتی ببینند و آن را  انتخاب کنند؛ و در مورد غیبت امام، چون حکمت الاهی است، مومنِ هوشمند، تن به تقدیر می دهد و مقام رضا را بر می گزیند، چنان که بابا طاهر گفته است: یکی درد و یکی درمان پسندد/یکی وصل و یکی هجران پسندد/ من از درمان و درد و وصل و هجران/پسندم آنچه را جانان پسندد...

این که فلسفه غیبت، فقط این عامل باشد که خواجه شیراز بر شمرده است، نمی توان با جزمیت پذیرفت زیرا عقل ما از درک حکمت های الاهی، ناتوان است و از امامان نور، وقتی سؤال از حکمت غیبت شد، به این آیه قرآن اشاره فرمودند که: «اى كسانى‌ كه ايمان آورده‌ايد! از چيزهايى‌كه اگر براى شما آشكار ‌گردد، شما را در رنج مى‌افكند، سؤال‌ نكنيد»(مائده/۱۰۱)(الکافی۶۰/۱؛ بحارالانوار۳۰۳/۴۶).