جز آستان توأم در جهان پناهی نیست

از ویکی‌مهدی

آستان تو


جز آستان توام در جهان پناهی نیست

سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست

عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم

که تیغِ ما به جز از ناله‌ای و آهی نیست

چرا ز کویِ خرابات روی برتابم

کز این بِهَم، به جهان هیچ رسم و راهی نیست

زمانه گر بزند آتشم به خرمنِ عمر

بگو بسوز که بر من به برگِ کاهی نیست

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن

که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست

عِنان کشیده رو ای پادشاهِ کشورِ حُسن

که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست

چنین که از همه سو دامِ راه می‌بینم

بِه از حمایتِ زلفش مرا پناهی نیست۱


نسیمی:

نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست

گناه بخت من است این ترا گناهی نیست

تو هیچ داد دل من نمی‌دهی چه کنم؟

کجا روم که به غیر از تو پادشاهی نیست

خوشم به چهره کاهی که دارم از غم تو

اگرچه پیش توام قدر برگ کاهی نیست

کدام روز که در گریه نیستم تا شب

کدام شب که مرا ناله ای و آهی نیست

خدای را ز سرم سایه برمدار ای سرو!

که غیر سایه لطف توام پناهی نیست


جهان ملک خاتون:

مرا به عشق تو جز ناله ای و آهی نیست

به حال زار من خسته ات نگاهی نیست

طریق راه و روش در غم تو بسپردم

عزیز من چه کنم چون سرت به راهی نیست

غم تو بر دل تنگ من است پیوسته

ترحّمی به دلم کن که گاه گاهی نیست

گدای کوت نه تنها منم که خلق جهان

گدای کوی تو گشتند و چون تو شاهی نیست

تو سرو جان منی سایه بر سرم انداز

چرا که جز تو مرا در جهان پناهی نیست

مرا به دولت وصلت اگر رساند بخت

به نزد من به از این منصبی و جاهی نیست

-----------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱.غزلی سراسر ارادت و اشتیاق به آستان محبوب:پناهی جز آستان شما در جهان ندارم و مرا جز به آستان شما حواله نکرده اند.دشمن اگر تیغ کشد، چاره ام جز دعا و التجا به درگاه شما ندارم و اگر زمانه، آتش به حیات و عمرم زند، گویم بسوز که جز پر کاهی نیستم.ای پادشاه کشور حُسن، ببین که سر راه تو هزاران دادخواه نشسته اند که پناهی جز تو ندارند.