حافظ از پادشهان پایه به خدمت شمرند

از ویکی‌مهدی

خدمت پادشهان


تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم

از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری؟!

حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند

سعی نابرده چه امید عطا می‌داری؟!۱


شیخ بهایی:

ای که مهجوری عشاق روا می داری

بندگان را زبر خویش جدا می داری

دل ربودی و بحل کردمت ای جان لیکن

به از این دار نگاهش، که مرا می داری


صائب تبریزی:

رخصت بوسه اگر از لب جامی داری

تلخ منشین که عجب عیش مدامی داری

سرفرازان جهان جمله سجود تو کنند

در حریم دل اگر راه سلامی داری


فیض کاشانی:

ای که حرمانی ما را تو روا می‏‌داری

مخلصان را ز بر خویش جدا می‏‌داری

آن جفاها که فراق تو به ما کرد و کند

ما تحمل نکنیم ار تو روا می‏‌داری

من در این شکوه که آمد خبری از بر او

کای فلانی گله از حضرت ما می‌‏داری؟!

تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم

از چه می‌‏نالی و فریاد چرا می‏‌داری

ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست

عرض خود می‌‏بری و زحمت ما می‏‌داری

خویش را قابل خدمت کن و آنگه بطلب

مستحق ناشده امید عطا می‌‏داری؟

فیض بگذر ز بیابان هوس تا برسی

به امیدی که در این ره به خدا می‏‌داری

----------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱. این معنا هرچقدر هم که تکرار شود، بازهم رواست زیرا بدون رنج و مجاهدت، وصال محبوب موعود به دست نمی آید. اگر از این آستان محروم شده ای، تقصیر خود توست که حق خدمت را به جا نیاورده ای.این تلاش در راه دوست و خدمت به آستان اوست که به نتیجه می رسد وگرنه:سعی نابرده چه امید عطا می‌داری؟!