حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

از ویکی‌مهدی

حدیث دوست


حدیثِ دوست نگویم مگر به حضرتِ دوست

که آشنا، سخنِ آشنا نگه دارد۱

گَرَت هواست که معشوق نَگْسَلد پیمان

نگاه دار سرِ رشته تا نگه دارد

سر و زر و دل و جانم فدایِ آن یاری

که حقِّ صحبتِ مهر و وفا نگه دارد

غبارِ راهگذارت کجاست تا حافظ

به یادگارِ نسیمِ صبا نگه دارد؟


فیض کاشانی:

تو را امام، ز اعدا خدا نگه دارد

فرشته‌‏ات به دو دست دعا نگه دارد

ز دیده خواه نهان باش و خواه عیان

خدات در همه حال از بلا نگه دارد

صبا به درگه او گر دل مرا بینی

ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد

ز درد دوست نگویم حدیث جز با دوست

که آشنا سخن آشنا نگه دارد

سر و زر و دل و جانم فدای مهدی باد

که حقِّ خدمت اهل وفا نگه دارد

غبار راه گذارش نشان دهید که فیض

به یادگار نسیم صبا نگه دارد


سیدای نسفی:

خدای ذات تو را از بلا نگه دارد

ز حادثات جهانت خدا نگه دارد

گل حیات تو را روزگار تا دم حشر

ز دستبرد نسیم صبا نگه دارد

نهال عمر تو را همچو سرو تازه و تر

خضر به چشمه آب بقا نگه دارد

کسی که تکیه به دیوار دولتت سازد

به زیر سایه بالش، هما ، نگه دارد

------------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱. این خداست که راز همه می داند و راز كسی را برای کسی دیگر فاش نمی کند؛ حجت خدا نیز که نماینده خداست، راز دار است و سخن آشنا را نگه می دارد؛ پس راز خود با او بگو که راز ار حقیقی است .حافظ می گوید سرو جان و مال من به فدای آن رازنگهداری باد که حقِّ خدمت اهل وفا نگه می دارد و راز خادمان را فاش نمی نماید.