حضرت مهدی علیهالسلام، قطع کنندهی دامها و دسیسههای دروغ و بهتان
«قَاطِعُ حَبَائِلِ الْكِذبِ وَ الاِفْتِرَاء»؛[۱]
«قطع کنندهی دامها و دسیسههای دروغ و بهتان».[۲]
لغات:
«حبائل» جمع «حِبَالَة» به معنای «دام شکار شکارچی» است.[۳]
«افتراء» برگرفته از ریشهی «ف ر ی» به معنای «بریدن پوست برای زینت و یا اصلاح و استحکام چیزی» است. «افتراء» در مورد «فساد و صلاح» هر دو به کار میرود، ولی بیشتر در مورد «فساد» استعمال میشود. این واژه در قرآن کریم، در معاني «دروغ»، «شرک» و «ستم» به کار رفته است.[۴] فیروزآبادی مینویسد: «افتراء» به معنای «دروغی که انسان از خود ساخته باشد» است.[۵]
«کذب» به معنای «خلاف صدق و راستی» است.[۶]
شرح:
صفت «قَاطِعُ حَبَائِلِ الْكِذبِ وَالاِفْتِرَاء» اشاره به نابودی و ریشه کن شدن دو رذیلهی اخلاقی «دروغ» و «تهمت» به دست توانای امام مهدی علیهالسلام است. خداوند متعال متجاوز از دویست مورد از آیات قرآن کریم دربارهی دروغ و مذمت آن و آنچه ناشی از تهمت زدن، بهتان و افترا است، سخن به میان آورده که بیشتر دربارهی اهل شرک، کفر، نفاق و تکذیب کنندگان آیات الاهی است. البته باید توجه داشت که در صفت مورد شرح، سرمنشأ تکذیب و افترا، همان «انکار مقام ربوبیّت» است و در تمام دوران، اقوامی نفی توحید کرده و خدا و پیامبران را تکذیب میکردند.[۷] خداوند متعال در چند مورد از قرآن کریم به این معنا اشاره کرده،[۸] میفرماید: «كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلين» (الشعراء: ۱۰۵) «قوم نوح پیامبران را تکذیب کردند.» این آیات نشانگر آن است که اقوام گذشته در هر دوران بر تکذیب و دروغپردازی در امر حق بسیار اصرار داشتند و این خود بهتان و افترا به پروردگار عالم است؛[۹] چنانکه میفرماید:
«انْظُرْ كَيْفَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللهِ الْكَذِب» (النساء: ۵۰)
«ببین چگونه بر خدا دروغ میبندند.»
و میفرماید:
«وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِه» (انعام: ۲۱)
«و کیست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بسته یا آیات او را تکذیب کرده است؟»
این آیهی شریفه اشاره به مشرکان و کسانی است که منکر توحید، نبوت و معاد هستند و برای خدای متعال شریک قائل میشوند و از آیات او روی بر میگردانند.[۱۰] قرآن کریم در آیات بسیاری، این گروه، یعنی کسانی که به خدای متعال افترا و دروغ میبندند و آیات او را تکذیب و انکار میکنند را به عنوان «ستمکارترین مردم» معرفی کرده است،[۱۱] که بسیاری از این آیات دربارهی «شرک و بت پرستی و انکار آیات الاهی» سخن میگوید، یعنی ناظر به اصل توحید است[۱۲] و «دروغ»، «تهمت» و «افترا» به عنوان صفت بارز این گروه ذکر شده است. بنابراین صفت «قَاطِعُ حَبَائِلِ الْكِذبِ وَ الاِفْتِرَاء» یعنی با آنکه دروغ و دروغگویی و افترا در هر دوران بسیار متداول است، اما در عصر غیبت امام زمان علیهالسلام به حد نهایی خود میرسد. در آن عصر، این امراض روحی-روانی بین افراد بشر نفوذ میکند و مردم بسیاری با این امراض خوگرفته، تا جایی که این امراض را رذایل و صفات منفی به شمار نمیآورند و اساساً زندگی بدون این رذایل اخلاقی برای آنان معنا ندارد. در روایات پیرامون علائم آخرالزمان يا نشانههای ظهور، تعبیراتی در این زمینه بیان شده است که برخی از آنها عبارتنداز:
۱. دروغ، سخن مردم میشود.[۱۳]
۲. دروغ را حلال شمارند.[۱۴]
۳. شخص فاسق دروغ میگوید و دروغ و افترایش را رد نکنند.[۱۵]
۴. راستگوترین مردم، نزد آنها کسی است که به دروغ افترا بندد.[۱۶]
۵. تهمت و بهتان، علنی میشود.[۱۷]
در این مقطع زمانی حضرت مهدی علیهالسلام با ظهور خود، تمامی این صفات و رذایل را از روح کسانی که به این دو مرض مهلک آلودهاند، قطع و ریشه کن میکنند و با از بین بردن «دروغ» و «تهمت»، صدق و راستی را در جامعهی بشری جایگزین میکنند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ضمن حدیثی طولانی به محو شدن «كذب»، به دست امام مهدی علیهالسلام تصریح نموده و میفرمایند:
«فَعِنْدَ ذَلِكَ خُرُوجُ الْمَهْدِیِّ وَ هُوَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ هَذَا وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى عَلِىِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام بِهِ يَمْحَقُ اللهُ الْكَذِب»:[۱۸]
«در این هنگام مهدی قیام میکند و او مردی از فرزندان این است، و با دست مبارک به علی بن ابی طالب علیهالسلام اشاره فرمود، خداوند به وسیلهی او دروغ را از بین برد».
و اساساً، آشکار شدن دروغ به وسیلهی آن حضرت، از خصایص اهل بیت نبوت علیهمالسلام است، چنانکه فرموده اند:
«إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ بِنَا بَيَّنَ اللهُ الْكَذِبَ»:[۱۹]
«همانا ما اهل بیتی هستیم که به وسیلهی ما دروغ آشکار میگردد».
- ↑ سیدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص ۲۹۷؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۹۹، ص ۱۰۷.
- ↑ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۹۹، ص ۸۶.
- ↑ فراهیدی، العین، ج ۳، ص ۲۳۶؛ راغب اصفهانی، مفردات، ج ۱، ص ۲۱۷.
- ↑ راغب اصفهانی، مفردات، ج ۱، ص ۶۳۴.
- ↑ فیروز آبادی، قاموس، ج ۳، ص ۴۶۰.
- ↑ ابن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج ۵، ص ۱۶۷، ابن منظور، لسان العرب، ج ۱، ص ۷۰۴.
- ↑ زمردیان، ندبه و نشاط، ص ۴۸۶ و ۴۸۵.
- ↑ ر.ک: الشعراء: ۱۲۳ و ۱۴۱ و ۱۶۰؛ ص ۱۲؛ القمر: ۹ و ۱۸ و ۲۳ و ۳۳.
- ↑ زمردیان، ندبه و نشاط، ص ۴۸۶.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج ۷، ص ۴۵.
- ↑ ر.ک: انعام: ۹۳ و ۱۴۴؛ اعراف: ۳۷؛ يونس: ۱۷؛ هود: ۱۸؛ کهف: ۱۵؛ عنکبوت: ۶۸؛ صف: ۷.
- ↑ تفسیر نمونه، ج ۵، ص ۱۸۴.
- ↑ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۶۳.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۵۲۵.
- ↑ کلینی، کافی، ج ۸، ص ۳۸.
- ↑ همان، ج ۸، ص ۴۰.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص ۵۲۶.
- ↑ غیبت طوسی، ص ۱۸۵.
- ↑ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۳۴، ص ۲۶۳.