حضرت مهدی علیه‌السلام، نابود کننده‌ی فاسقان، عصیان‌گران و سرکشان

از ویکی‌مهدی

«مُبِيدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْيَانِ وَ الطُّغْيَان»؛[۱]

«نابود کننده‌ی اهل فسق و نافرمانی و طغیان.»

لغات:

«مُبِید» برگرفته از ماده‌ی «باد و بیاداً» به معنای «هلاک و نابود کردن» است و «مُبِید» اسم فاعل به معنای «نابود کننده» است.[۲]

«فُسُوق» جمع «فِسق» و به معانی «ترک فرمان خداوند»،[۳] «انحراف از طاعت به معصیت»[۴] «رد کردن دستور خداوند»[۵] و «خروج از فرمان خداوند»[۶] است.

«عِصْیَان» برگرفته از ریشه‌ی «ع ص و» به معنای «خلاف طاعت»[۷] و «خروج از طاعت»[۸] است.

«طُّغْیَان» برگرفته از ریشه‌ی «ط غ و» به معنای «تجاوز از حد و زیاده روی در عصیان و گناه» است.[۹]

شرح:

در انقلاب حضرت مهدی علیه‌السلام، پس از نابودی بناها و مؤسسات و بنیادهای عملیاتی باطل، نوبت به نابودی نفرات و عاملان می‌رسد. در صفت مورد شرح، به سه گروه از این افراد اشاره شده است: اهل فسق، اهل گناه و اهل طغیان. خطر این سه گروه برکسی پوشیده نیست. طغیان‌گران علاوه بر این‌که معصیت کار و فاسقند، ایمان و تقوا، درک و فهم و سرمایه‌های اصلی انسان را تخریب می‌کنند. قطعاً این‌گونه افراد وجودشان برای یک جامعه‌ی توحیدی زیانبار است. فاسق از گناه‌کار بدتر و به شیطان نزدیک‌تر است، ولی مرتبه‌ای پایین‌تر از طغیان‌گر است. گاه خطر گناه کاران فردی است و گاه تأثیرگذار بر دیگران که مخرب جامعه‌اند، به همین منظور تأثیرگذاران باید از بین بروند. قطعاً بسیاری از انسان‌ها بر اثر غفلت و جهالت مرتکب خطا می‌شوند، اما این خطاها به حدی نیست که اهل آن نافرمان محسوب شوند، ولی کسانی که بر اثر تداوم نافرمانی خدا، اهلیت نافرمانی پیدا می‌کنند، منشأ ظلم و فسادند و برای جامعه خطرناک‌ترند.[۱۰]

  1. سیدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص ۲۹۷؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۹۹، ص ۱۰۷.
  2. جوهری، صحاح، ج ۳، ص ۱۵۴۳؛ طریحی، مجمع البحرین، ج ۳، ص ۱۸.
  3. فراهیدی، العین، ج ۵، ص ۸۲؛ ازهری، تهذيب اللغة، ج ۳، ص ۱۶۹.
  4. همان
  5. ازهری، تهذيب اللغة، ج ۳، ص ۱۶۹.
  6. ازهری، تهذيب اللغة، ج ۳، ص ۱۶۹؛ ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج ۴، ص ۵۰۲؛ جوهری، صحاح، ج ۳، ص ۱۵۴۳؛ طریحی، پیشین، ج ۵، ص ۲۲۸.
  7. جوهری، صحاح، ج ۴، ص ۲۴۲۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۵، ص ۶۷.
  8. راغب اصفهانی، مفردات، ج ۱، ص ۵۷۰.
  9. ابن فارس، پیشین، ج ۳، ص ۴۱۲؛ راغب اصفهانی، مفردات، ج ۱، ص ۵۲۰.
  10. همتیان، شرح فراق، ص ۱۵۶ و ۱۵۷.