حکایت شب هجران نه آن حکایت حالی است

از ویکی‌مهدی

شبِ هجران


حکایتِ شبِ هجران نه آن حکایتِ حالی است

که شَمِّه‌ای ز بَیانش به صد رساله برآید!

ز گِردِ خوانِ نگونِ فلک، طمع نتوان داشت

که بی مَلالتِ صد غُصه، یک نَواله برآید

به سعیِ خود نتوان بُرد پِی به گوهرِ مقصود

خیال باشد کاین کار بی حواله برآید۱

گرت چو نوحِ نبی صبر هست در غمِ طوفان

بلا بگردد و کامِ هزارساله برآید

نسیمِ زلفِ تو چون بگذرد به تربتِ حافظ

ز خاکِ کالبدش صد هزار لاله برآید

-----------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱.حکایت شب هجران، صدها کتاب شود و در یک رساله نگنجد؛ شرح هزاران غصه است که در فراق یار فرو باریده و بدون عنایت و حواله محبوب ، گشایشی فراهم نمی آید و کام تلخ هزارساله غیبت سرانجام با آمدن او شیرین خواهد شد چون نوح که پس از صبر هزارساله به پایان خوش رسید و اگر حافظ توفیق دیدار نیابد و از دنیا برود، همین که نسیم آمدن محبوب بر خاک او بوزد هزار لاله بر مزارش می روید!