خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم

از ویکی‌مهدی

خیالِ نقش


خیالِ نقشِ تو در کارگاهِ دیده کشیدم

به صورتِ تو نگاری ندیدم و نشنیدم

اگر چه در طلبت هم عِنانِ باد شِمالم

به گَردِ سروِ خرامانِ قامتت نرسیدم

ز کویِ یار بیار ای نسیمِ صبح غباری

که بویِ خونِ دلِ ریش از آن تراب شنیدم۱


امیرخسرو دهلوی:

گذشت عمر و دمی در رخ تو سیر ندیدم

ز هجر جان به لب آمد، به کام دل نرسیدم

چو غنچه تا به تو دل بستم، ای بهار جوانی

به هیچ جا ننشستم که جامه ای ندریدم

------------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱.حافظ خطاب به محبوب می گوید: چون از ره خیال، نقش زیبای تو را در دیده نقش کردم، صورتی پدید آمد که هیچ نگاری به زیبائی آن نبود! من اگرچه همراه باد صبا شدم تا به کوی تو وارد شوم اما توفیق دیدار دست نداد؛ حالیا ای نسیم صبا شمیمی از آن یار محبوب به من برسان تا عطر او ببویم و جانم، حیاتی دیگر یابد.