روی بنما و وجود خودم از یاد ببر

از ویکی‌مهدی

وعده دیدار


روی بِنْمای و وجودِ خودم از یاد بِبَر

خِرمنِ سوختگان را همه گو باد بِبَر

سینه گو شعلهٔ آتشکدهٔ فارس بِکُش

دیده گو آبِ رخِ دجلهٔ بغداد بِبَر

سعی نابرده در این راه به جایی نرسی۱

مزد اگر می‌طلبی طاعتِ استاد بِبَر

روزِ مرگم نفسی وعدهٔ دیدار بده

وان گَهَم تا به لَحَد فارغ و آزاد بِبَر

حافظ اندیشه کن از نازکیِ خاطرِ یار

برو از دَرگَهَش این ناله و فریاد بِبَر


فیض کاشانی:

به حدیث آی و علوم خودم از یاد ببر

خرمن دانش ما را همه گو باد ببر

تا که از لفظ دُر افشان تو علم آموزیم

گو بیا سیل و کتب خانه ز بنیاد ببر

به ولایت زده‏ ام دست شفاعت محکم

همره خود به بهشت آیدم و شاد ببر

روز مرگم نفسی وعده دیدار بده

وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر

گر بمیرم من از این درد به وصلش نرسم

به سر رهگذرش خاک من ای باد ببر

سخت در حیرتی از غیبت مهدی ای فیض

این وساوس ز دل، این دغدغه از یاد ببر

-------------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری

-------------

۱. تلاش در راه محبوب و اطاعت از او، شرط دیدار است حتی اگر این دیدار در لحظه بدرود حیات باشد؛ فیض با الهام از حافظ، خرمن دانش مجازی را به آتش می کشد تا علم را از دو لب دُر افشان محبوب بیاموزد و اگر به این توفیق حتی در لحظه مرگ برسد، شادمانه مرگ را در آغوش می کشد و وسوسه حیرت از غیبت محبوب را از یاد برده، دست شفاعت به ولایت موعود زده، همراهی با او در بهشت را می طلبد.