سوره بقره آیه 148

از ویکی‌مهدی

فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ. أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً (1) پس به کارهای نیک سبقت و پیشی ،گیرید هر کجا باشید خداوند همه ی شما را خواهد آورد. على بن إبراهيم فى تفسيره :قال حدثني أبي، عن ابن أبي . عن مطورين يونس عن أبي خالد الكابلي قال: قال أبو جعفر عليه السلام : والله لكأني أنظر إلى القائم عليه السلام و آشند ظهره إلى الحجر، ثم يشد الله حقه، ثم يقول: يا أيها الناس من يحاجني في الله فأنا أولى بالله أيها الناس من يحاجني فى آدم فأنا أولى بآدم ( يا أيها الناس من يحاجني في وح فأنا أولى بنوح ، أيها الناس من يحاجني فى إبراهيم فأنا أولى ،بابراهيم ايها الناس من يحاجني فى موسى فأنا أولى بموسى، آيها الناس من يحاجني في عيسى فأنا أولى بعيسى أيها الناس من يحاجني في شول الله | محم | فأنا أولى بترول الله ( بمحمد، أيها الناس من يحاجني فى كتاب الله فأنا أولى بكتاب الله، ثم ينتهى إلى المقام فصلى ركعتين و الله حقه. ثم قال أبو جعفر عليه السلام هو الله المضطر فى كتاب الله في قوله: امن يجيب المضطر اذا دعاه ويكشف السوء ويجعلكم خلفاء الأرض (۲)، فيكون اول من يبايعه جبرئيل، ثم الثلاثمان و الثلاثه عشر رجلا، فمن كان أبتلى بالمسير وافى و وافاه)، و من لم يبتل بالمسير فقد من فراشه | عن فراشه، وهو أمير المؤمنين عليه السلام: هُمُ المَفْقُودُونَ عَن فرشهم ، و ذلك قول الله { فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ، أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً. قال: «الخيرات: الولايه. و قال في موضع آخر: وَ لَئِنْ أَخَرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلى أُمَّهِ مَعْدُودَه (۱). و هم أصحاب القائم عليه السلام يجتمعون أو الله إليه في ساعه واحده، فإذا جاء إلى البيداء يخرج إليه جيش السفياني، فيأمر الله الأرض فتأخذ أقدامهم، و هو قوله: وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَريب (۲) وَ قالُوا آمَنَّا بِه (۳) یعنى بالقائم من آل محمد عليه السّلام وَ أَنَّى لَهُمُ التَنَاوُشُ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ إلى قوله: وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ ما يَشْتَهُونَ ) (۴) يعنى ألا يعذبوا كما فَعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ )(۵) يعنى من كان قبلهم من المكذبين (الذين) هلكوا.» (۶) علی بن ابراهیم در تفسیرش گوید حدیث آورد مرا ،پدرم از ابن ابی عمیر از منصورین یونس از ابوخالد کابلی که گفت: حضرت ابو جعفر امام باقر علیه السلام فرمود گوئی - قسم به خدا قائم علیه السلام را می نگرم در حالی که به حجر الاسود تکیه زده، سپس حق خویش را از خداوند میخواهد آنگاه میگوید ای مردم هر کس درباره خداوند با من محاجه کند پس آ بداند که من نزدیکترین افراد به خداوند هستم ای مردم هر کس درباره آدم با من محاجه کند، پس من نزدیکترین کسان به آدم هستم ای مردم هر کس در مورد نوح با من محاجه ،کند پس من نزدیکترین افراد به نوح می باشم ای مردم! هر کس درباره ابراهیم با من محاجه نماید پس من نزدیکترین اشخاص به ابراهیم هستم ای مردم هر کس درباره موسی با من محاجه کند، پس منم نزدیکترین کسان به موسی ای مردم هر آنکه درباره عیسی با من محاجه نماید، پس من نزدیکترین افراد به عیسی می باشم ای مردم هر کس درباره رسول خدا | حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم) با من محاجه کند پس منم نزدیکترین افراد به رسول خدا حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم) ای مردم هر آنکه درباره کتاب خدا با من محاجه کند، پس منم نزدیکترین کسان به کتاب خداوند سپس به مقام ابراهیم خواهد رفت دو رکعت نماز می گذارد و حقش را از خداوند طلب می کند. آنگاه حضرت ابو جعفر امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا سوگند اوست | آن مضطری که در کتاب خدا یاد شده در فرموده او | آیا چه کسی دعای منظر ناچار را به اجابت می رساند و رنج و ناراحتی را برطرف میسازد و شما را جانشینان زمین قرار میدهد پس نخستین کسی که با او بیعت کند جبرئیل است سپس آن سیصد و سیزده مرد بیعت کنند و هر کدام از ایشان پیش از آن هنگام بیرون از منزل بوده به مقصد ) به آن حضرت علیه السلام خواهد پیوست و هر کس که در سفر نبوده از بستر خوابش مفقود خواهد شد و همین است فرموده امیرالمؤمنین علیه السلام آنانند مفقود شدگان از خوابگاههایشان و آن فرموده خداوند است و پس یکارهای نیک پیشی گیرید هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد فرمود: خیرات ولایت است و خداوند در جای دیگر فرموده و و چنانچه عذاب را از آنان تا هنگام معینی افراد معدودی به تعویق اندازیم و ایشان اصحاب قائم عليه السلام هستند ( بخدا سوگند در یک ساعت نزد او جمع میشوند پس چون به بیدا، بیاید لشکر سفیانی به سویش خروج کند که خداوند امر فرماید زمین پاهایشان را میگیرد و این است [ معنی فرموده خداوند و اگر ای رسول ما ببینی کافران را هنگامیکه هراسانند پس چیزی از عذابشان فوت و زایل نشود و از جایگاه نزدیکی گرفته شوند و گویند به او ایمان آوردیم؛ یعنی به قائم از آل محمد علیه السلام و با اینهمه دوری کی توانند به آن مقام نایل شوند؟ تا آنجا که فرموده و میان آنها و آرزوهایشان جدائی و مباینت افتادم یعنی اینکه عذاب نشوند و همچنانکه نسبت به همکیشان آنها پیشتر چنین شد یعنی کسانی که پیش از ایشان بودند از تکذیب کنندگانی که هلاک گشتند. محمد يعقوب: عن على بن إبراهيم عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن منصور بن يونس عن إسماعيل بن جابر، عن أبي خالد، عن أبي عبدالله عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله عزّ وجل: فاستبقوا الخيرات | قال الخيرات الولايه، وقوله تبارك وتعالى أينما تكونوا يأتي بكم الله جميعا ) يعنى أصحاب القائم عليه السلام الثلاثمائه والبضعه عشر رجلا، قال: أو] هم والله الأمه المعدوده، قال: يجتمعون والله فى ساعه واحده قزع كقزع الخريف.(۱) محمد بن يعقوب | کلینی از علی بن ابراهیم از پدرش، از ابن ابی عمیر، از منصور بن يونس از اسماعیل بن جابر از ابو خالد از حضرت ابی عبدالله امام صادق علیه السلام | از حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السلام روایت کرده درباره فرموده خدای عز و جل پس بکارهای نیک پیشی گیرید؟ فرمود: خیرات ولایت است و فرمودهخدای تبارک و تعالی : { هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد ٫ منظور اصحاب قائم علیه السلام سیصد و ده و چند (مرد) است فرمود | و | به خدا سوگند امت معدوده ایشانند حضرت فرمود به خدا سوگند همچون ابرهای پائیزی پی در پی در یک ساعت جمع خواهند شد. محمدبن إبراهيم: المعروف بابن أبي زينب النعماني في كتاب الغيبه قال: أخبرنا عبد الواحد بن عبدالله بن يونس، قال: حدثنا محمد بن جعفر القرشي، قال: حدثنا محمد الحسين بن أبي الخطاب، عن محمد بن سنان | عن ضريس عن أبي خالد الكابلي عن على بن الحسين، أو محمد بن على عليهما السلام انه قال: الفقداء قوم يفقدون من فرشهم فيصبحون بمكه، وهو قول الله عز وجل: أينما تكونوا يأتى بكم الله جميعا وهم أصحاب القائم عليه السلام (۱) محمد بن ابراهیم معروف به ابن ابی زینب نعمانی در کتاب غیبت خود گوید خبر آورد ما را عبدالواحد بن عبدالله بن ،یونس گفت حدیث گفت ما را محمد بن جعفر قرشی، گفت: حدیث آورد ما را محمد بن حسین بن ابی الخطاب از محمد بن سنان [ از ضریس از ابو خالد کابلی، از حضرت علی بن الحسين و ( يا ) محمد بن على امام باقر عليه السلام که فرمود مفقود شدگان گروهی هستند که از بسترهایشان مفقود خواهند شد و در مکه صبح میکنند و این است فرموده خدای عزو جل و هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد و آنان اصحاب قائم هستند. عنه قال: أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد بن عقده، قال: حدثنا على بن الحسن العلي، قال: حدثنا الحسين ومحمد ابن على بن يوسف، عن سعدان بين مسلم عن رجل عن المفضل بن عمر، قال: قال أبو عبد الله عليه السلام : إذا أو ذن الإمام دعا الله عزّ وَجَلَّ باسمه العبراني فأتيحت له صحابته الثلاثمائه و ال | ثلاثه عشر قزع كقرع الخريف، فهم أصحاب الألويه منهم من يفتقد من عن | فراشه ليلا فيصبح بمكه و منهم من يرى يسير في السحاب نهارا يعرف باسمه و اسم ابيه و حليته ونسبه قلت: جعلت فداك أيهما أنهم } أعظَمُ ايماناً؟ قال: الذي يسير فى الشحاب نهاراً، وهم المفقودون، وفيهم نزلت هذه الآية: 10 أينما تكونوا يأتي بكم الله جميعا } (۱) و از اوست که گوید خبرمان داد احمد بن محمد بن سعید بن عقده وی :گفت علی بن الحسین تیملی برایمان حدیث آورد :گفت حسن و محمد پسران علی بن یوسف برایمان حدیث گفتند از سعدان بن ،مسلم از مردی از مفضل بن عمر که گفت: حضرت ابو عبد الله امام صادق علیه السلام فرمودند: هرگاه امام مأذون گردد خدای عزوجل را به اسم عبرانیش بخواند، پس اصحاب او سیصد و سیزده نفر همچون ابرهای پائیزی پی در پی در خدمتش مهیا شوند که ایشانند پرچمداران، برخی از آنان شبانه از بسترش مفقود میگردد و در مکه صبح میکند و بعضی از آنان دیده میشود که در روز بر آبر حرکت می نماید که برای مردم اسم او و اسم پدرش و ویژگیها و نسبش شناخته شده است. به آن حضرت عرضه داشتم فدایت شوم کدامیک از این دو از آن افراد | ایمانش قویتر است؟ فرمود: آنکه در روز بر آبر راه می پیماید، و ایشانند مفقود شدگان و درباره آنان این آیه نزول یافته هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد. وعنه قال: أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد؛ قال: حدثني (تنا) أحمد بن يوسف، قال: حدثنا إسماعيل بن مهران، عَنِ الحسن بن على، عن أبيه ، و ( وهيب عن أبي بصير، عن أبي عبدالله عليه السلام في قوله: ۴ قاشتبقوا الخيرات أينما تكونوا يَأْتِ بِكُم الله جميعا } قال: نزلت في القائم عليه السلام وأصحابه، يجتمعون على غير ميعاد . (۲) و از اوست که گوید: احمد بن محمد بن سعيد (۱) بما خبر داد و گفت برایم برایمان حدیث آورد احمد بن یوسف که گفت: برایمان حدیث آورد اسماعیل بن مهران (۲) از حسن بن علی از پدرش و وهب از ابی ،بصیر، از حضرت ابی عبدالله امام صادق عليه السلام که درباره فرموده خداوند پس بکارهای نیک سبقت گیرید هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد و فرمود درباره قائم عليه السلام و اصحاب او نازل شد بدون قرار و وعده قبلی جمع خواهند شد. أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الكُلينى أبو جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّتَنى عَلَى بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِم عَنْ أَبِيهِ قَالَ وَ حَدَّتَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ، عَنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بن عيسى قَالَ وَ حَدَّثَنِي عَلَى بْنُ مُحَمَّدٍ وَ غَيْرُهُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبِ قَالَ وَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمَوْلى عَنْ أَبِي عَلى أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِى نَاشِرٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبِ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِى قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَر عليه السلام في حديث يذكر فيه علامات القائم إلى أن قال: فَيَجْمَعُ اللَّهُ عَلَيْهِ أَصْحَابَهُ ثَلَاثَمَانِهِ وَثَلَاثَهُ عَشَرَ رَجُلًا وَ يَجْمَعُهُمُ اللهُ لَهُ عَلَى غَيْرِ مِيعَادِ قَرَعاً كَفَزَع الخريف وَ هِيَ يَا جَابِرُ الْآيَهُ الَّتِي ذَكَرَهَا الله في كتابه - أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ الله جميعاً إِنَّ الله عَلى كُلِّ شَيْءٍ ، ايِعُونَهُ بَيْنَ الرَّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ مَعَهُ عَهْيدٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَدْ تَوَارَثَتْهُ الأَبْنَاءُ عَن الْآبَاءِ».(۳) و از اوست که گفت خبرمان داد ابو جعفر محمد بن یعقوب کلینی گفت: علی بن ابراهیم برایمان حدیث ،آورد از پدرش و محمد بن يحيى بن عمران از احمد بن محمد بن عیسی گوید و برایم حدیث آورد علی بن محمد و غیر او از سهل بن زیاد از حسن بن ،محبوب :گوید و حدیث آورد برایمان عبد الواحد بن عبد الله ،موصلی، از ابو علی احمد بن محمد ابی ،ناشر از احمد بن هلال از حسن بن محبوب گوید: برایمان حدیث گفت عمرو بن ابی مقدام، از جابر بن یزید جعفی که گفت حضرت ابو جعفر امام باقر علیه السلام در حدیثی نشانه های قائم علیه السلام را یاد مینمود تا آنجا که فرمود پس خداوند اصحابش را برایش جمع میفرماید سیصد و سیزده مرد را، و آنها را خداوند بدون قرار قبلی و همچون ابرهای پائیزی پی در پی برایش جمع میسازد و ایشانند ای جابر آیه ای که خداوند در کتابش یاد فرموده و هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد محققا خدا بر هر چیز تواناست پس بین رکن یمانی ) و مقام ابراهیم با آن جناب بیعت خواهند کرد و با اوست عهدی از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم که فرزندان آن را از پدران به ارث برده اند هر یک از امامان علیهم السلام آن عهدنامه را به امام بعدی سپرده است . ابن بابويه، قال: قال حدثنا أحمد بن مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحمد بن الحسين بن أبي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْقَمَّاطِ عَنْ ضُرَيْس عَنْأَبِى خَالِدٍ الْكَائِلِى عَنْ سَيّدِ الْعَابِدِينَ عَلَى بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ قَالَ: الْمَفْقُودُونَ عَنْ فُرْشِهِمْ ثَلَاثُمَّ الهِ وَثَلاثَهُ عَشَرَ رَجُلاً عِندَهُ أَهْل يَدْر، يُصْبِحُونَ بِمَكهُ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعًا وَ هُمْ أَصْحَابُ الْقَائِمِ . (1) ابن بابویه گوید حدیث آورد ما را احمد بن محمد بن يحيى عطار رضی الله عنه گوید: حدیث گفت برایمان ابو جعفر، از محمد بن حسين بن ابی ،خطاب از محمد بن سنان از ابو خالد ،قماط از ضریس از ابو خالد ،کابلی از حضرت سید العابدین على بن الحسین علیه السلام که فرمود : مفقود شدگان از بسترهایشان سیصد و سیزده مرد به تعداد أهل بدر می باشند. پس بامداد را در مکه خواهند بود، و این است فرموده خدای عز و جل هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد و ایشان اصحاب قائم علیه السلام هستند ... قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلى مَا جِيلَوَيْهِ قَالَ: حَدَّثَنِي عَلَى مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِم عَن أَحمد بن أبي القاسم) (۱) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِي د بن أبي القاسم، عن أحمد بن أبي عبد الله البرقي (۲)). عن أبيه، عَنْ مُحَمَّدِ بْن سِنَانٍ عَن الْمُفَضَّل بن عُمَرَ قال قال أبو عبد الله عليه السلام: لَقَدْ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَهُ فِي الْمُفْتَقَدِينَ مِنْ أَصْحَاب الْقَائِم عَلَيْهِ السَّلامُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهِ جَمِيعًا إِنَّهُمْ لَيَفْتَقَدُونَ عَنْ فُرَتِهِمْ لَيْلًا، فَيُصْبِحُونَ بِمَكه، وبَعْضُهُمْ يَسير فى الشعاب (النهار))(۳)، يُعْرَفُ اسْمُهُ وَ اسْمُ أَبِيهِ وَ حِلْيَتُهُ وَ نَسَبُهُ، قَالَ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّهُمْ أَعْظَمُ إِيمَاناً؟ قَالَ الَّذِي يُسِيرُ فِي السَّحَابِ نَهَاراً. (۴) از اوست که گوید حدیث گفت ما را محمد بن على ما جيلويه رضى الله عنه ، گوید: حدیث آورد عمویم محمد بن ابی القاسم، از احمد بن ابی القاسم، از احمد بن ابی عبدالله برقی آکوفی، از پدرش از محمد بن سنان، از مفضل بن عمر، گوید: حضرت ابو عبدالله امام صادق عليه السلام فرمود: این آیه درباره مفقود شدگان ناپدید شوندگان از اصحاب قائم علیه السلام نازل گشت فرموده خدای عز و جل و هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد آنانند مفقود شدگان ناپدید شوندگان از بسترهایشان شبانگاهان که بامداد را در مکه ،باشند و بعضی از ایشان در روز بر آبر حرکت کند که نام او و نام پدرش و خصوصیات و نسبش معروف است راوی :گوید عرضه داشتم فدایت شوم کدامیک ایمانش قویتر است؟ فرمود: آنکه در روز بر آبر حرکت کند. العياشي بإسناده عن جابر الجعفي عن أبي جعفر عليه السلام يَقُولُ: لزم الْأَرْضَ، لا تُحرك يدك و لا رجلك أبداً حتى ترى عَلَامَاتِ أَذْكُرُهَا لَكَ فِي سَنَةٍ وَ تَرَى مُنَادِياً يُنَادِي بِدِمَشْقَ ، وَ خَدِيماً بِقَرْيَهِ مِنْ قُرَاهَا، وَ تَسْقُطُ طَائِفَةٌ مِنْ مَسْجِدِهَا، فَإِذَا رَأَيْتَ التَرْكَ جَازُوهَا، فَأَقْبَلَتِ التركَ حَتَّى نَزَلَتِ الْجَزِيرَةَ ، وَ أَقْبَلَتِ الرُّومُ حَتَّى نَزَلَتِ الرَّمْلَهُ ، وَ هِيَ سَنَهُ اخْتِلَافِ فِي كُلِّ أَرْضِ مِنْ أَرْضِ الْعَرَبِ ، وَإِنَّ أَهْلَ الشَّامِ يَخْتَلِفُونَ عِنْدَ ذَلِكَ عَلَى ثَلَاثِ رَايَاتٍ: الْأَصْهَبِ ، وَ الْأَبْفَعِ ، وَ السُّفْيَانِي ، مَعَ بَنِى ذَنبِ الْحِمَارِ مُضَرُ ، وَمَعَ السُّفْيَانِى أَخْوَالُهُ مِنْ كَلْبٍ ، فَيَظْهَرُ السُّفْيَانِيُّ وَ مَنْ مَعَهُ عَلَى بَنِي ذَنْبِ الْحِمَارِ حَتَّى يُقْتَلُوا قَتَلَا لَمْ يَقْتُلُهُ شَيْءٍ قَطُّ، وَ يَحْضُرُ رَجُلٌ بدمشقَ ، فَيَقْتَلُ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ قَتْلًا لَمْ يَقْتُلُهُ شَيْءٌ قَطُّ، وَ هُوَ مِنْ بَنِي ذنب الحمار هِيَ الْمَآيَهُ الَّتِي يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: {فَاخْتَلَفَ الْأَحْرَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ وَ يَظْهَرُ السُّفْيَانِي وَ مَنْ مَعَهُ حَتَّى لا يَكُونَ لَهُ هِمَّة إلاـ آلَ مُحَمَّدِ (صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ شِيعَتَهُمْ ، فَيَبْعَثُ - وَاللَّهِ - بَعْاً إِلَى الكوفه ، فيُصَابُ بِأَناسِ مِنْ شِيعَهِ آلِ مُحَمَّدٍ بِالْكُوفَهِ قَتلاً وصَلْباً، وَ تُقْبِلُ رَايَهُ مِنْ خُرَاسَانَ حَتَّى تَنْزِلَ سَاحِلَ الدَّخِلَهِ ، يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنَ الْمَوَالِي ضَعِيفٌ وَ مَنْ تَبعَهُ فَيُصَابٌ بِظَهْرِ الْكُوفَهِ. وَ يَبْعَثُ بَعْثاً إِلَى الْمَدِينَه فيقتل بها رَجُلًا، ويهرب المهيدى وَ الْمَنْصُورُ مِنْهَا، وَيُؤْخَذ آل مُحمَّدٍ صَغِيرُهُمْ وَ كَبِيرُهُمْ، لَا يُتْرَكُ مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا حُبِسَ، وَيَخْرُجُ الْجَيْش فى طلب الرَّجُلَيْنِ. وَ يَخْرُجُ الْمَهْدِى عَلَيْهِ السَّلَامُ) مِنْهَا عَلَى سُنَّهِ مُوسَى (عَلَيْهِ السَّلَامُ) خَائِفَاً يَتَرَقَّبُ حَتَّى يَقْدَم مَكه ، ويُقْبِلُ الجيش حَتَّى إِذَا نَزَلُوا الْبَدَاء - وَ هُوَ جَيْشُ الْهَلَاكِ - خُسِفَ بِهِمْ، فَلَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ إِلا مُخْبَرٌ، فَيَقُومُ الْقَائِمُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَالْمَقَام فيصلى وينصرفُ، وَ مَعَهُ وَزِيرهُ، فَيَقُولُ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا نَسْتَنهِ رُ اللَّهَ عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ سَلَبَ حَقْنَا، مَنْ يُحَاجَّنَا فِي اللَّهِ فَإِنَّا أَوْلَى بِاللهِ، وَ مَنْ يُحَاجُنَا فِي آدَم عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَإِنَّا أَوْلَى النَّاسِ بِآدَمَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) ، وَ مَنْ حَاجَّنَا فِي نُوحٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَإِنَّا أَوْلَى النَّاسِ بِنُوحٍ عَلَيْهِ السَّلام) ، وَ مَنْ حَاجَّنَا فِي إِبْرَاهِيمَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) فَإِنَّا أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) ، وَ مَنْ حَاجَّنَا فِي مُحَمَّدٍ (صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ فَإِنَّا أَوْلَى النَّاسِ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ مَنْ حَاجَّنَا فِي النَّبِيِّينَ فَنَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّبِيِّينَ، وَ مَنْ حَاجَّنَا فِي كِتَابِ اللهِ فَنَحْنُ أَوْلَى النَّاسِ بِكِتَابِ اللهِ. إِنَّا نَشْهَدُ وَ كُلُّ مُسْلِمَ الْيَوْمَ أَنَّا قَدْ ظُلِمْنَا، وَ طُرِدْنَا، وَ بَغِى عَلَيْنَا، وَ أَخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَ أَمْوَالِنَا وَ أَهْلِينَا، وَ قُهَرْنَا، أَلَا إِنَّا نَسْتَنْصِرُ اللَّهَ الْيَوْمَ وَكُلُّ مُسْلِمٍ. و يَجِيءُ - وَ اللَّهِ - ثَلاث مائه و بضْعَه عَشَرَ رَجُلًا، فيهِمْ خَمْسُونَ امْرَأَهُ، يَجْتَمِعُونَ بِمَكَّةَ عَلَى غَيْرِ مِيعَادِ، قَرَعاً كَفَرَعِ الْحَرِيفِ، يَتَّبِعُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً، وَهِيَ الْآيَهُ الَّتِي قَالَ اللهُ: أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بكُمُ الله جَمِيعاً إِنَّ الله عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ فَيَقُولُ رَجُلٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (صلى الله عَلَيْهِ و آله): أَخْرُجْ مِنْهَا، فَهِيَ الْقَرْيَهُ الظَّالِمُ أَهْلَهَا ثُمَّ يَخْرُجُ مِنْ مـ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ الثَّلَاثُ مِائِهِ وَ بِضْعَهُ عَشَرَ يُبَايِعُونَهُ بينَ الرُّكُن وَالْمَقَامِ ، وَ مَعَهُ عَهْيد نبي الله (صلى الله عَلَيْهِ وآلِهِ) و رايته، و سلاحه، و وزيرهُ مَعَهُ، فَيُنَادِي الْمُنَادِى بِمَكهُ بِاسْمِهِ وَ أَمْرِهِ مِنَ السَّمَاءِ، حَتَّى يَسْمَعُهُ أَهْلُ الْأَرْضِ كُلُّهُمْ: اِسْمُهُ اسْمُ نَبِي إِذْ أَشْكُل عَلَيْكُمْ فَلَمْ يُشْكِلْ عَلَيْكُمْ عَهْدُ نَبِيِّ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ و آله)، و رايته، وسلاحه، والنَّفْسَ الزَّكِيهُ مِنْ وَلدِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، فَإِنْ أَشْكل عَلَيْكُمْ هَذَا فَلَا يُشْكُلُ عَلَيْكُمُ الصَّوْتُ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ أَمْرِهِ، وَ إِيَّاكَ وَ شَدَّاذَا مِنْ آلِ مُحَمَّدِ ، فَإِنَّ لِآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى عَلَيْهِمُ السَّلام) رَايَةً، وَ لِغَيْرِهِمْ رَايَاتٍ، فَالْزِمِ الْأَرْضِ ولا تَتَّبِعْ مِنْهُمْ رَجُلاً - أيداً حَتَّى تَرى رَجُلاً مِنْ وَادِ الْحُسَينِ عَلَيْهِ السَّلَامُ) ، مَعَهُ عَهْدُ نبي الله (صلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَايَتُهُ وَ سلاحُهُ، فَإِنَّ عَهْدَ نَبِی اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ صَارَ عِنْدَ عَلى بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ)، ثُمَّ صَارَ عِنْدَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ، (عَلَيْهِمَا السَّلَامُ)، وَيَفْعَيلَ اللَّهُ مَا يَشَاءُ، فَالْزَمْ هَؤلاء أيداً، وَ إِيَّاكَ وَ مَنْ ذَكَرْتُ لَكَ . فَإِذَا خَرجَ رَجُلٌ مِنْهُمْ مَعَهُ ثَلَا تُمَانَهِ وَ بِضْعَهُ عَشَرَ رَجُلًا، وَ مَعَهُ رَايَهُ رَسُولِ اللهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، عَامِداً إِلَى الْمَدِينَهِ حَتَّى يَمُرَّ بِالْبَيْدَاءِ حَتَّى يَقُولَ: هَذَا مَكَانُ الْقَوْمِ الَّذِينَ يُخْسَفُ بِهِمْ، و هى الايه الَّتِى قَالَ اللهُ: {أَفَأَمِنَ الَّذِينَ مَكَرُوا السَّيِّئاتِ أَنْ يَخْسِفَ الله بهِمُ الْأَرْضَ أَوْ يَأْتِيهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ أَوْ يَأْخُذَهُمْ فِي تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُمْ بِمُعْجِزِينَ }(1) فَإِذَا قَدِمَ الْمَدِينَهُ أَخْرَجَ مُحَمَّدَ بْنَ الشَّجَرِى عَلَى سُنَّهُ يُوسُفَ (عليه السلام)، ثُمَّ يَأْتِى الكوفة فيطِيلُ بِهَا الْمَكْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَمْكُثُ حَتَّى يَظْهَرَ عَلَيْهَا، ثُمَّ يَسِيرُ حَتَّى يَأْتِيَ الْعَذْرَاءَ هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ، وَقَدْ لَحِقَ بِهِ نَاسٌ كَثِيرُ، وَ السَّفْيَانِيُّ يَوْمَئِذٍ بِوَادِي الرَّمْلَهِ ، حَتَّى إِذَا الْتَقَوْا - وَ هُوَ يَوْمُ الْأَبْدَالِ - يَخْرُجُ أَنَاسٌ كَانُوا مَعَ السُّفْيرانِى مِنْ شِيعَهِ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ يَخْرُجُ نَاسٌ كَانُوا مَعَ آلِ مُحَمَّدٍ إِلَى السُّفْيَانِي ، فَهُمْ مِنْ شيعَتِهِ حَتَّى يَلْحَقُوا بِهِمْ، وَيَخْرُجُ كُلَّ أُنَاسِ إِلَى رَايَتِهِمْ، وَ هُوَ يَوْمُ الْأَبْدَالِ . قالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) : ويُقيلُ يَوْمَذ السُّفْيَانِي ومَنْ مَعَهُ حَتَّى لا يُترك مِنْهُمْ مُخْبرُ، وَ الْخَائِبُ يَوْمَئِذٍ مَنْ خَابَ مِنْ غَنِيمَه بَنِي كَلْبِ ، ثُمَّ يُقْبِلُ إلَى الْكُوفَهِ فَيَكُونُ مَنزِلُهُ بِهَا، فَلَا يَتَرَكَ عَبْداً مُسْلِماً إِلَّا اشْتَرَاهُ وأَعْتَقَهُ، وَلَا غَارِمَا إِلَّا قَضَى دَيَّنَهُ، وَلَا مظْلِمَهُ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ إِلا رَدَّهَا، وَلا يُقْتَلُ مِنْهُ عَبْد إلا أدى ثمنه، ديَة مُسلَّمَهُ إِلَى أَهْلِهِ ، وَلَا يُقْتَلُ قَنِيلٌ إِلَّا قَضَى عَنْهُ دَيْنَهُ، وَأَلْحَقِّ عِبَالَهُ فِي الْعَطَاءِ، حَتَّى يَمْلَأُ الأَرْضَ قِشيطاً وعَدْلاً، كما مُلِنتْ ظُلماً و جَوْراً وَ عُدْوَانًا وَيَسْكُنُ هُوَ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ الرَّحْبَهُ ، وَ الرَّحْبَهُ إِنَّمَا كانت مشكنَ نُوحٍ عَلَيْهِ السَّلام) ، وهي أَرْضَ طيبة، ولا يَسْكُنَ الرَّجُلُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ) وَ لَا يُقْتَلُ إِلَّا بِأَرْضِ طَيِّبِهِ راكِيهِ، فَهُمُ الْأَوْصِيَاءُ الطَّيِّبُونَ . (۲) اعیاشی بسند خود از جابر ،جعفی از حضرت ابو جعفر امام باقر عليه السلام آورده که آن حضرت فرمود: خانه نشین باش و ( البته اید دست و پایی مکن تا نشانه هایی را که برایت یاد میکنم در یک سال ببینی و بانگ زننده ای را بینی که در دمشق ندا کند و فرورفتنی در یکی از آبادیهای آن و قسمتی از مسجد آن فرو خواهد ،ریخت پس هرگاه دیدی ] ترکها از آن ،گذشتند و ترکها پیشروی کردند تا اینکه در جزیره فرود آمدند و رومیان پیش آمدند تا اینکه در رمله فرود آیند و آن سالی است که در هر یک از سرزمینهای عرب اختلاف خواهد بود، و به راستی که اهل شام در آن هنگام بر سه پرچم اختلاف کنند: آصهب، و أبقع،(۱) وسفیانی با بنی ذنب الحمار از قبیله مضر اختلاف میکنند همراهان سفیانی دانیهایش | از قبیله کلب خواهند بود، پس سفیانی و همدستانش بر بنی ذنب الحمار پیروز خواهند شد و چنان کشته شوند که هیچ کشته بمانند آن نبوده است. و مردی که از بنی ذنب الحمار است به دمشق میآید پس او و همراهانش به طوری کشته میشوند که کسی را آنطور نکشته باشند، و این است | معنی | آیه ای که خدای تبارک و تعالی می فرماید و حزبها از میان خود اختلاف ،کنند پس وای بر کافران از دیدن روزی بزرگ . و سفیانی و همدستانش آشکار میشود و بطوری است که مقصودی جز | کشتن | آل محمد عليهم السلام و شیعیانشان ندارد، پس به خدا سوگند لشکری به کوفه میفرستد و عده ای از شیعیان آل محمد علیهم السلام را در کوفه می کشد و به دار می آویزد و پرچمی از خراسان میآید تا اینکه در ساحل رودخانه دجله مستقر میشود مرد ضعیفی از شیعیان با پیروانش [ برای سرکوبی سفیانی | خروج میکند پس در بیرون کوفه مغلوب می گردد. و 1 سفیانی لشکری را به مدینه می فرستد، پس مردی را در آنجا میکشد و مهدی و منصور از آنجا فرار می کنند، و کوچک و بزرگ فرزندان پیغمبر صلی الله علیه و آله دستگیر میشوند و همگی آنان به زندان می افتند، و لشکر در پی آن دو تن (مهدی و منصور ) بیرون میرود و مهدی علیه السلام | بسان موسی که از مصر گریخت هراسان و نگران از مدینه بیرون می رود تا به مگه میرسد و لشکر هم در پی او میروند و چون در پیدا که لشکر هلاکت است منزل کنند به زمین فرو روند و جز یک تن که خبرشان را میبرد هیچکدام جان سالم بدر نمی برند پس قائم علیه السلام بین رکن و مقام بیا خیزد و نماز میگذارد و در حالیکه وزیرش با اوست روی برمی گرداند و میگوید ای مردم ما خداوند را به یاری می طلبیم بر هر کسی که به ما ظلم کرده و حقمان را ربوده است هر که در باره خداوند با ما بحث دارد پس بداند که من سزاوارترین افراد به خداوند هستم و هر کس درباره آدم با ما محاجه دارد پس من از همه به آدم نزدیکترم و هرکس درباره نوح گفتگو دارد پس من به نوح از همه نزدیکترم و هر کس درباره ابراهیم بحث دارد پس من از تمامی مردم به ابراهیم نزدیکترم و هر کس به نام محمد با ما بحث دارد پس من از همه مردم به محمد صلى الله علیه و آله وسلم نزدیکترم و هر کس در مورد پیغمبران با ما گفتگو دارد پس من از همه مردم به پیغمبران ،نزدیکترم و هر کس درباره کتاب خدا با ما محاجه کند پس ما از تمامی افراد به کتاب خداوند نزدیکتریم من ما و هر مسلمانی امروز گواهی دهیم که همانا بر ما ظلم شده و آواره مان نمودند و بر ما ستم کرده و از خانه و وطن و اموال و خاندانمان بیرون راندند و مقهور ساختند مگر اینکه امروز از خداوند یاری می خواهیم و هر مسلمانی را به یاری می خوانیم و به خدا سوگند سیصد و سیزده مرد که پنجاه زن نیز در میان آنها هست؛ خواهند آمد بدون وعده قبلی و همچون ابرهای پائیزی پی در پی در مگه جمع میشوند و این است آیه ای که خدای تعالی فرماید و هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد محققاً خدا بر هر چیز تواناست، پس مردی از آل محمد علیهم السلام می:گوید این است آن آبادیی که اهلش ستم پیشه اند، (۱) سپس او با آن سیصد و ده و چند نفر که بین رکن و مقام با او بیعت میکنند در حالیکه عهد پیغمبر | پیغمبر خدا صلى الله علیه و آله وسلم و پرچم و سلاح آن حضرت با اوست با وزیرش از مکه بیرون میآیند و در مکه نام و فرمان آن جناب از سوی آسمان ندا میشود به طوری که تمامی اهل زمین آن را میشنوند اسم او اسم پیغمبری است، هر چه بر شما مشکل شود پیمان پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم و پرچم و سلاحش و نفس زکیه از فرزندان حسین علیه السلام بر شما مشتبه نخواهد شد و چنانچه این امر بر شما مشتبه بماند آن صدای آسمانی به نام و فرمان او، و معدودی از فرزندان محمد مصلى الله عليه وآله وسلم که به عنوان بر پانی عدل و داد و تشکیل دولت حق خروج میکنند بر شما پوشیده نخواهد ماند. زیرا که آل محمد علیهم السلام را پر جمی و [ دولت معینی است و دیگران به پرچمهایی وابسته می شوند دیگران دولتهایی دارند | پس خانه نشین باش و از هیچکدام اینان ابدأ پیروی مکن تا اینکه مردی از فرزندان حسین علیه السلام را بنگری که با اوست پیمان پیغمبر خدا و پرچم و سلاح او زیرا که عهد و پیمان پیغمبر خدا به علی بن الحسین رسید، سپس به محمد بن علی | خود آن حضرت علیهم السلام | رسید و بعد از این | خداوند آنچه را بخواهد انجام می دهد، پس همیشه با اینان باش و از آنهایی که برایت یاد کردم جداً بپرهیز، پس هرگاه مردی از ایشان که سیصد و سیزده نفر با وی بود و پرچم رسولخدا صلى الله عليه وآله وسلم را همراه داشت بیا خاست و عازم مدینه شود با او همراهی کن و چون از بیابان «بیداء» بگذرد می گوید: اینجا جای کسانی است که به زمین فرو خواهند شد و این است آیه ای که خدای عز و جل فرموده آیا کسانی که زشتیها را انجام می دهند ایمن هستند از اینکه خداوند آنان را در زمین فرو برد یا بدون اینکه متوجه باشند عذاب بر آنها فرا رسد، یا هنگامی که سرگرم رفت و آمدها هستند به ناگاه آنان را به مؤاخذهسخت بگیرد و آنان نتوانند بر قدرت حق غالب آیند . و هنگامی که وارد مدینه شود محمد | این | شجری را همچون یوسف از زندان آزاد سازد، سپس به سوی کوفه می رود و مدتی طولانی - هر قدر که خدا خواهد در آنجا میماند تا اینکه بر آن غالب میشود آنگاه در حالیکه مردمان بسیاری به آن حضرت ملحق شده باشند با همراهانش به سوی «عذرا کوچ میکند سفیانی در آن موقع در وادی رمله » است، که دو لشکر با هم برخورد مینمایند و آن روز تغییر و تبدیل است جمعی از شیعیان آل محمد عليهم السلام که با سفیانی بوده اند از آنها جدا میشوند و عده ای که با آل محمد علیهم السلام بوده اند به سوی سفیانی بیرون میروند، آنها از پیروان سفیانی هستند لذا به آنها می پیوندند، (۱) و هر مردمی به سوی پرچم خودشان روی میکنند و آن روز تبدیل است. أمير المؤمنين عليه السلام فرمود و آن روز سفیانی و همراهانش کشته میشوند بطوریکه خبر آورنده ای هم از آنها باقی نخواهد ماند و زیانبار در آن روز کسی است که از غنیمت قبیله کلب بی بهره باشد. سپس آن حضرت به کوفه می آید و منزلش در آن خواهد بود پس هیچ برده مسلمانی را وانگذارد مگر اینکه او را بخرد و آزاد ،نماید و هیچ بدهکاری را مگر اینکه قرضش را ادا کند و هر کس مظلمه ای نسبت به کسی از مردمان داشته باشد آن را مسترد می دارد و هیچ بنده ای از آنها کشته نشود مگر اینکه دیه کامل او را به خاندانش میپردازد و از هر مقتولی وامش را ادا می کند و به وضع عائله اش رسیدگی می نماید تا اینکه زمین را پر از قسط و عدل می سازد همچنانکه آکنده از جور و تجاوز شده باشد، و خود و خاندانش در «رجبه سکونت خواهند کرد.

و ارحبه محل سکونت نوح بوده و آن سرزمین پاکیزه ای است و هیچیک از آل محمد علیهم السلام جز در سرزمین پاکیزه سکونت نکنند و کشته نشوند که آنان اوصیای پاکیزه پیغمبرند. 

عنه، بإسناده عن أبي سمينه، عن مولى لأبي الحسن، قال: سألت أبا الحسن عليه التي لام عن قوله: أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جميعاً قال: اوا ذلك و الله | أن لو قد قام قائمنا يجمع ) الله إليه شيعتنا من جميع البلدان. (1) او از اوست به سند خود از ابو سمینه از یکی از غلامان حضرت ابو الحسن (امام کاظم علیه السّلام، که گفت: از حضرت ابو الحسن عليه السلام درباره فرموده ی خداوند هر کجا باشید خداوند همه ی شما را خواهد آورد) پرسیدم. آن جناب فرمود: آن به خدا سوگند هنگامی است که قائم مابه پا خیزد خداوند شیعیانمان ما را از تمامی شهرها به سوی او جمع خواهد کرد.» الشيخ المفيد، في كتاب الاختصاص عن عمرو بن أبي المقدام، عن جابر الجعفي قال: قال لي أبو جعفر عليه السلام يا جابر، الزم الأرض ولا تحرك بدا و لا رجلا حتى ترى علامات أذكرها لك إن أدركتها: أولها اختلاف ولد فلان، و ما أراك تدرك ذلك، و لكن حدث به بعدی و مناد ينادى من التيماء، ويجيئكم الصوت من ناحيه دمشق بالفتح، و يخسف بقريه من قرى النَّامِ تسمى الجابيه، و تسقط طائفه من مسجد دمشق الأيمن، و مارقه تمرق من ناحيه الترك و يعقبها (من حاله) مرج الزوم، و يستقبل إخوان الترك حتى ينزلوا الجزيره و يستقبل م || ارقه الزوم حتى تنزل الزمله. فتلك التينه يا جابر - فيها اختلاف كثير في كل أرض (۲) ناحيه المغرب، فأوّل أرض المغرب تخرب الشّام، يختلفون عند ذلك على ثلاث رايات، رايه الأصهب، ورايه الأبقع، و رايه التيفياني، فيلقى التشيفياني الأبقع، فيقتلون فيقتله و من معه، و يقتل الأصهب، ثم لا يكون همه إنما الإقبال نحو العراق ويمرّ جيشه بقرقيسا فيقتلون بها ماءه ألف رجل من الجيارين و يبعث التيفياني جيشا إلى الكوفه، وعدتهم سبعون ألف رجل، فيصيبون من أهل الكوفه قتلا وصلبا و سبيا، فبيناهم كذلك إذ أقبلت رايات من ناحيه خراسان تطوى المنازل طيا حثيثا ومعهم نفر من أصحاب القائم عليه السلام، وخرج رجل من موالى أهل الكوفه فقتله (1) أمير جيش السفياني بين الحيره و الكوفه، ويبعث الشيمياني بعثا إلى المدينه فينفر المهدى عليه السلام منها إلى مكه، فبلغ أمير جيش التيفياني أن المهدي عليه السلام قد خرج من المدينه فيبعث جيشا على أثره فلا يدركه حتى يدخل . مكه خائفا يترقب على سنه موسى بن عمران صلوات الله عليه... و ينزل أمير جيش التي نمياني البيداء، فينادي مناد من الشيماء يا بيداء أبيدى القوم فيخسف بهم البيداء فلا يفلت منهم إلا ثلاثه يحوّل الله وجوههم في أقفيتهم وهم من كلب وفيهم نزلت هذه الآسيه: يا أَيُّهَا الَّذِينَ أوتُوا الكتاب آمِنُوا بِما نَزَّلْنَا مُضي دقاً لما معَكُمْ مِنْ قَبْل أَنْ نَطْمس وُجُوهَا فَتَرُدُّها على أدبارها ... (٢) الآيه.. قال: و القائم يومنذ بمكه قد أسند ظهره إلى البيت الحرام مستجيرا به ينادى: يا أيها الناس إنا نستنصر الله و من أجابنا من الناس، فإنا أهل بيت نبيكم، و نحن أولى الناس بالله وبمحمد صلى الله عليه و اله و سلم، فمن حاجني في آدم فأنا أولى الناس بآدم عليه السلام، و من حاجني في نوح فأنا أولى الناس بنوح : السلام، و من حاجني في إبراهيم فأنا أولى الناس بإبراهيم عليه السلام، و من حاجني في محمد صلى الله عليه و اله و سلم فأنا أولى الناس بمحمد صلى الله عليه واله وسلم، و من حاجتي في النبيين فأنا أولى الناس بالنبيين أليس الله يقول في محكم كتابه: إِنَّ اللهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحاً و آل إِبْراهِيمَ وَآلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ ذُرِّيَّهُ بَعْضُها مِنْ بَعْض وَ اللهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۱). در مأخذ: أبلغه. (۲)؟ فأنا بقيه من آدم و خيره (۳) من نوح و مصطفى من إبراهيم، وصفوه من محمد صلى الله عليه و آله و عليهم، ألا و من حاجتى فى كتاب الله فأنا أولى (الناس) بكتاب الله، الا و من حاجني في سنه رسول الله و سيرته فأنا أولى الناس بسته رسول الله و سيرته، فأنشد ان الله من سمع كلامي اليوم لما ابلغه الشاهد منكم الغائب، و أسألكم بحق الله و حق رسوله و حقى فإن لى عليكم حق القربي برسول الله صلى الله عليه واله وسلم لما أعنتمونا و متعتمونا ممن يظلمنا، فقد أخفنا و ظلمنا و طردنا من ديارنا و أبنائنا و بغى علينا و دفعنا عن حقنا و آثر علينا أهل الباطل، ف} الله الله فينا لا تخذلونا و انصرونا ينصركم الله. فيجمع الله له أصحابه ثلاث مائه وثلاثه عشر رجلا، فيجمعهم الله على غير ميعاد قزع كفرع الخريف، و هي- يا جابر - الآيه التي ذكرها الله: أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ الله جَمِيعاً، إنَّ الله عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ فيبايعونه بين الركن والمقام، و معه عهد من رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم و قد توارثه الأبناء (۴) عن الآباء. و القائم عليه السلام يا جابر أرجل من ولد الحسين بن علي عليهما السلام يصلح الله له أمره فى ليله (واحده)، فما أشكل على الناس من ذلك يا جابر، لا يشكلن عليهم ولادته من رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم و وراثته العلماء عالما بعد عالم، فإن أشكل عليهم هذا كله فإن الصوت من السماء لا يشكل عليهم إذا نودى باسمه و اسم أبيه و اسم أمه. (۵)۷ شیخ مفید در کتاب اختصاص از عمرو بن ابی المقدام از جابر جعفی آورده که گفت حضرت ابو جعفر (امام باقر عليه السلام بمن فرمود بر جایت بنشین و هیچ دست و پای مکن تا آنگاه که علامتهایی را که برایت یاد می کنم ببینی اگر آن زمان را درک کنی نخستین آنها اختلاف فرزندان فلان است و من نمیبینم که تو به آن روزگار برسی، ولی پس از من این را حدیث بگوی و دیگر از علامتها | منادی است که از آسمان ندا میکند و صدا از ناحیه دمشق بلند می شود و نوید پیروزی می دهد و در یکی از آبادیهای شام که جابیه نام دارد فرورفتگی پدید می آید و بخشی از سمت راست مسجد دمشق قرو می ریزد، و گروهی از ترکها شورش مینمایند و در پی آن اوضاع روم آشفته میشود و برادران ترک پیش می آیند تا اینکه در جزیره فرود می آیند و شورشیان روم پیش روی نموده و در رمله منزل می گیرند. ای جابر در آن سال در هر سرزمینی از ناحیه مغرب اختلاف بسیار خواهد بود. پس نخستین سرزمینی که از ناحیه غرب خراب می شود شام است در آن هنگام برسه پرچم اختلاف مینماید پرچمی سرخ و سفید و پرچم دیگر سیاه و سفید، و پرچم سفیانی ، پس سفیانی با پرچم سیاه و سفید برخورد میکند و با هم به مقابله و نبرد می پردازند، آن پرچمدار و تمام همراهانش را به قتل میرساند پس از آن صاحب پرچم سرخ و سفید را به قتل میرساند آنگاه جز این هدفی ندارد که به سوی عراق پیش روی کند و لشکریانش از قرقیسا میگذرند که صدهزار تن از سرکشان و ستمگران در آنجا به هلاکت می رسند. و سفیانی لشکری به سوی کوفه میفرستد که تعداد آنها هفتاد هزار مرد جنگی است پس آنها به کشتن و دار زدن و اسیر کردن اهل کوفه میپردازند و در همین اثنا که سرگرم این فجایع هستند پرچمهایی از ناحیه خراسان پیش می آید که به سرعت منزلها را پشت سر میگذارند با ایشان چند تن از اصحاب حضرت قائم علیه السلام هست و مردی از موالی اهل کوفه خروج میکند که فرمانده لشکر سفیانی او را بین حیره و کوفه به قتل میرساند آنگاه سفیانی عده ای را به مدینه می فرستد، پس حضرت مهدی علیه السلام از آن به سوی مگه فرار کوچ میکند به فرمانده لشکر سفیانی خبر می رسد که حضرت مهدی علیه السلام از مدینه بیرون رفته سپاهی در پی آن بزرگوار روانه می سازد که به او نمی رسد تا اینکه آن حضرت با ترس و هراس همچون موسی بن عمران صلوات الله علیه به مگه داخل می شود. و فرمانده سپاهیان سفیانی در بیابان بیداء ، فرود می آید. پس منادی از سوی آسمان ) بانگ میزند ای بیداء این گروه را نابود کن که زمین بیداء» آنها را در کام خود فرو می برد و جز سه تن کسی از آنها باقی نمی ماند، آن سه تن را خداوند صورتهایشان را به پشت بر میگرداند و آنان از قبیلهکلب میباشند و درباره آنها این آیه نازل شده ای کسانی که کتاب آسمانی به شما داده شده به آنچه ما نازل کردیم که آنچه نزد خود دارید را تصدیق میکند ایمان آورید پیش از آنکه صورتهایی را تغییر دهیم و آنها را به پشت برگردانیم و تا آخر آیه... حضرت فرمود: و قائم در آن روز در مکه است به بیت الله الحرام تکیه زده و به آن پناهنده شده ندا می کند. (ای مردم ما از خداوند و هر کس از مردم که دعوتمان را اجابت کند یاری میخواهیم که ما خاندان پیغمبر شمائیم، و ما سزاوارترین و نزدیکترین مردم به خداوند و حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم هستیم. پس هر آنکه درباره آدم با من گفتگو دارد بداند که من از هر کس به آدم علیه السلام نزدیکترم و هر کس درباره نوح با من محاجه کند من از همه مردم به نوح علیه السلام نزدیکترم و هر کس درباره ابراهیم با من گفتگو دارد پس من از همه مردم به ابراهیم علیه السلام نزدیکترم و هر آنکه درباره محمد صلى الله علیه و آله وسلم بحث دارد پس من از همه مردم به محمد ،نزدیکترم و هر کس درباره پیغمبران با من احتجاج دارد پس بداند که من از همه مردم به پیغمبران سزاوارترم مگر نه اینست که خداوند در کتاب محکم خویش می فرمايد: و همانا خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد ذره ای که بعضی از بعض دیگر پدید آمده اند و خداوند شنوا و داناست و و من بازمانده آدم و ذخیره ای از نوح و برگزیده ای از ابراهیم، و عصاره ای از محمد صلى الله عليه و آله وعليهم .هستم توجه کنید هر کس درباره کتاب خدا با من محاجه کند پس بداند که من از همه (مردم) به کتاب خداوند ،نزدیکترم آگاه باشید؛ هر کس در مورد سنت و سیرت رسول الله با من بحث دارد بداند که من از تمامی مردم به سنت و سیرت رسولخدا نزدیکترم هر کس سخنم را امروز شنید او را به خدا سوگند میدهم که حاضرانتان به غائبان برسانند، و شما را به حق خداوند و حق رسول او و حق خودم سوگند می دهم که مرا بر شما حق خویشاوندی به رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم هست که ما را یاری دهید و ظلم کنندگان به حق ما را از ما دور سازید که همانا ما خاندان پیامبر) ترسانیده شده ایم و بر ما ظلم گردیده و از شهر و دیار و فرزندانمان آواره گشته ،ایم بما تعدی کرده و از حقمان دور ساخته اند و اهل باطل را بر ما مقدم داشتند پس خدا را خدا را درباره ما که خوارمان مسازید و پاریمان کنید که خداوند باریتان خواهد کرد. آنگاه خداوند سیصد و سیزده مرد اصحابش را برایش جمع خواهد ساخت که بدون قرار قبلی همچون قطعه های ابر پاییزی آنان را گرد می آورد و این است ای -جابر معنی آیه ای که خداوند می فرماید: هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد. محققا خدا بر هر چیز تواناست و پس ما بین رکن و مقام با او بیعت میکنند و عهدنامه ای از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم با اوست که فرزندان (پیغمبر) آن را از پدرانشان به ارت برده اند ای جابر وقائم عليه السلام | مردی از فرزندان حسین ابن على ( عليهما السلام است خداوند کار او را در یک شب برایش اصلاح می فرماید پس ای جابر هر چه بر مردم مشکل شود اینکه او از فرزندان رسولخدا صلى الله عليه وآله وسلم و وارث علماست عالمی پس از عالم دیگر بر آنها مشکل و مشتبه نیست و اگر همه اینها بر آنان دشوار گردد همانا آن صدای از سوی آسمان برایشان مشتبه نخواهد شد، آنگاه که بنام او و نام پدرش و نام مادرش بانگ زده شود . الطبرسى فى الاحتجاج عن عبد العظيم الحسني رضى الله عنه قال: قلت لمحمد بن على بن موسى عليهم السلام يا مولاي إني لأرجو أن تكون القائم من أهل بيت محمد الذي يملأ الأرض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما وجورا فقال عليه السلام: ما منا إلا قائم بأمر الله و هاد إلى دين الله و لكن القائم الذى يظهر الله به الأرض من الكفر والجحود ويملأها (۱) قسطا وعدلا، هو الذى يخفى على الناس ولادته ويغيب عنهم شخصه ويحرم عليهم تسميته، و هو سمى رسول الله صلى الله عليه و اله و سلم و کنیه و هو الذى تطوى له الأرض، ويذل له كل صعب، يجتمع إليه من أصحابه عده أهل بدر ثلاث ماءه وثلاثه عشر رجلا من أقاصى الأرض، و ذلك قول الله عزّ وجلَّ: أَبْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمْ الله جميعاً، إنَّ الله . كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ فإذا اجتمعت له هذه العده من أهل الأرض ،(۲)، أظهر الله أمره فإذا كمل له العقد - و هو عشرة آلاف رجل - خرج بإذن الله، فلا يزال يقتل أعداء الله حتى يرضى الله عز وجل. على قال عبد العظيم: فقلت له: يا سيدى، فكيف يعلم أن الله قد رضي؟ قال: يلقى فى قلبه الرّحمه، فإذا دخل المدينه أخرج اللات و العزى فأحرقهما. (۳) اشیخ طبرسی در کتاب احتجاج از جناب عبدالعظیم حسنی رضی الله عنه آورده که گوید: به حضرت محمد بن علی بن موسی امام جواد عليهم السلام عرض کردم ای مولای من امیدوارم آن قائم از خاندان محمد که زمین را پر از قسط و عدل سازد همچنانکه آکنده از ظلم و جور شده باشد تو باشی؟ آن حضرت علیه السلام فرمودند هر یک از ما | امامان معصوم } قائم به امر خداوند او هدایت کننده به سوی دین خداست ولی آن قائمی که خداوند به دست او زمین را از کفر و انکار حق پاک خواهد ساخت و آن را پر از قسط و عدل خواهد کرد او کسی است که ولادتش بر مردم مخفی می. و شخص او از ایشان غایب میگردد و بردن نامش بر آنان حرام میباشد و اوست همنام و هم کنیه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم، و هم اوست که زمین برایش در نوردیده خواهد شد و هرگونه دشواری برایش آسان خواهد گشت از اصحابش به تعداد اهل بدر سیصد و سیزده مرد از اطراف زمین به سویش جمع خواهد شد و این است معنی ) فرموده خدای عز و جل: « هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد محققا خدا بر هر چیز تواناست پس چنانچه این تعداد از اهل زمین (اهل اخلاص ) برایش گردیدند خداوند امرش را آشکار می سازد و چون عقد که ده هزار مرد است برایش کامل شود به اذن خداوند خروج خواهد کرد پس پیوسته دشمنان خدا را میکشد تا اینکه خدای عز و جل راضی شود. جمع حضرت عبدالعظیم گوید به آن جناب عرضه داشتم ای آقای من چگونه خواهد دانست که خداوند راضی شده؟ امام جواد علیه السلام فرمود: در قلبش رحمت می افکند هنگامیکه به مدینه داخل گردد لات و عزی را بیرون می آورد و آن دو را پس آتش می زند. أبو جعفر محمد بن جرير الطبري، في مسند فاطمه عليها السلام قال: حدثني أبو الحسين محمد بن هارون، قال: حدثنا أبو (1) هارون ابن موسى بن أحمد رضى الله عنه قال: حدثنا أبو على الحسن بن احمد محمد النهاوندي، قال: حدثنا أبو جعفر محمد بن إبراهيم بن عبد الله القمى القطان المعروف بابن الخزاز، قال حدثنا محمد بن زياد عن أبي عبد الله الخراساني قال: حدثنا أبو الحسين عبد الله ابن الحسن الزهرى ، قال : حدثنا أبو حسان سعيد بن جناح، عن مسعود (مسعده. بن صدقه، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام، قال: قلت: جعلت فداك هل كان أميرالمؤمنين عليه السلام يعلم أصحاب القائم عليه السلام كما كان يعلم عدتهم؟ قال أبو عبد الله عليه السّلام ) حدثني أبي عليه السلام، قال : والله لقد كان يعرفهم بأسمائهم وأسماء آبائهم وقبائلهم أرجلا فرجلا- و مواضع منازلهم ومراتبهم، فكل ما عرفه أمير المؤمنين عليه السلام فقد عرفه الحسن عليه السلام، و كل ما عرفه الحسن، فقد عرفه الحسين عليه السلام وكل ما عرفه الحسين فقد علمه على بن الحسين عليه السلام، وكلما علمه على بن الحسين فقد صار علمه إلى محمد بن على عليه السلام، وكلما قد علمه محمد بن على عليه السلام، فقد علمه و عرفه صاحبكم (یعنی نفسه صلوات الله عليه). قال أبو بصير قلت مكتوب؟ قال: فقال أبو عبد الله عليه السلام: «مكتوب في كتاب محفوظ في القلب، مثبت فى الذكر لا ينسى قال: قلت: جعلت فداك أخبرني بعددهم و بلدانهم و مواضعهم فذاك يقتضى من أسمائهم ،

قال فقال: إذا كان يوم الجمعه بعد الصلاه فاتني قال: فلما كان يوم الجمعه أتيته فقال: «يا أبا بصير أتيتنا لما سألتنا عنه؟ قلت: نعم، جعلت فداك! قال: «إنك لا تحفظه، فأين صاحبك الذى يكتب لك ؟ قلت: أظنّ شغل شغله - و كرهت أن أتأخر عن وقت حاجتي - فقال لرجل في مجلسه: «اكتب له: هذا ما أملاه رسول الله صلى الله عليه واله وسلم على أمير المؤمنين عليه السلام وأودعه إياه من تسميه أصحاب المهدي عليه السلام، و عدد من يوافيه من المفقودين عن فرشهم وقبائلهم، و التيائرين في ليلهم و تهارهم إلى مكه، و ذلك عند استماع الصوت فى السنه التى يظهر فيها أمر الله عز و جل و هم النجباء و القضاه الحكام على الناس: من طاز بند الشرقي رجل و هو المرابط السياح، و من الصامغان رجلان و من أهل فرغانه ،رجل، و من أهل الترمد رجلان، و من الديلم أربعه رجال و من مرو الزوذ رجلان و من مرو اثنا عشر رجلا، و من بيروت تسعه رجال و من طوس خمسه رجال، و من القريات رجلان و من سجستان ثلاثه رجال و من الطالقان أربعه وعشرون رجلا و من جبل الغر ثمانيه رجال و من نيسابور ثمانيه عشر رجلا، و من هراه اثنا عشر رجلا، و من بوسنج أربعه رجال، و من الزى سبعه رجال و من طبرستان سبعه تسعه | رجال، و من قم ثمانيه عشر رجلا، أو من قدس رجلان و من جرجان اثنى عشر رجلا، و من الرقه ثلاثه رجال، و من الرافقه رجلان و من حلب ثلاثه رجال و من سلميه خمسه رجال، و من دمشق رجلان و من فلسطين رجل، و من بعلبك رجل (۱))، و من أسوان ،رجل، و من الفسطاط أربعه رجال و من القيروان ،رجلان و من كور كرمان ثلاثه رجال، و من قزوین رجلان، و من همدان أربعه رجال، و من موقان ،رجل، و من اليد البدو رجل، و من خلاط رجل و من حايروان ثلاثه رجال و من النسوى رجل، و من سنجار أربعه رجال و من قالى قلا ،رجل، و من سميساط ،رجل، و من نصيبين رجل، أو من الموصل رجل، و من بارق رجلان، و من الزهاء رجل) و من حزان رجلان و من باغه ،رجل، و من قابس رجل و من صنعاء رجلان أو من مازن ،رجل، و من طرابلس رجلان و من القلزم رجلان ، و من القبه رجل، و من وادى القرى رجل، و من خيبر رجل، و من بدا رجل، ومن الجار رجل، و من الكوفه أربعه عشر رجلا، و من المدينه ،رجلان، و من الزبده ،رجل، و من الحيون (۱) رجل ، و من كوئى ربًا (۲) رجل، و من طهنه رجل، و من بيرم (۳) ،رجل، و من الأهواز ،رجلان و من اصطخر رجلان و من المولتان رجل (۴) و من الدبيله (۵) رجل، و من صيدائيل رجل، و من المدائن ثمانيه رجال و من عكبرا ،رجل، و من حلوان رجلان، و من البصره ثلاثه رجال...

و أصحاب الكهف و هم سبعه رجال و التاجران الخارجان من عانه إلى أنطاكيه و غلامهما و هم ثلاثه نفر، والمستأمنون إلى الروم من المسلمين وهم أحد عشر رجلا، و النازلان پسر نديب رجلان و من سمندر (۶) أربعه رجال و المفقود من مركبه بسلاهط (٧) ،رجل، و من شيرا أو قال سيراف الشك من مسعده رجل و الهاربان إلى سردائيه من الشعب رجلان و المتخلى بصقلته أرجل، واللطَّواف الطالب (۸) الحقِّ من يخشب (۹) ،رجل، والهارب من عشيرته ،رجل، و المحتج بالكتاب على الناصب من سرخس رجل. فذلك ثلاث مائه و ثلاثه عشر رجلا بعدد أهل بدر، يجمعهم الله إلى مكه في ليله واحده، و هي ليله الجمعه، فيتواقون في صبيحتها إلى المسجد الحرام، لا يتخلف منهم رجل واحد، وينتشرون بمكه في أزقتها فيلتمسون منازل يسكنونها، فينكرهم أهل مکه و ذلك أنهم لم يعلموا برفقه دخلت من بلد من البلدان بحج (۱۰) أو عمره و لا لتجاره، فيقول بعضهم لبعض: إنا لنرى في يومنا هذا قوما لم نكن رأيناهم قبل يومنا هذا ليسوا من بلد واحد و لا أهل بدو و لا معهم إبل و لا دواب! فبينما هم (۱) كذلك و قد ارتابوا بهم، إذ يقبل رجل من بني مخزوم يتخطى رقاب الناس حتى يأتى رئيسهم فيقول: لقد رأيت ليلتي هذه رؤيا عجيبه و إنى منها خائف وقلبى منها وجل فيقول له: اقصص رؤياك فيقول: رأیت کبه نار انقضت من أعنان (۲) التيماء فلم نزل تهوى حتّى انحطت إلى (۳) الكعبه، فدارت فيها، فإذا هي جراد ذوات أجنحه خضر كالملاحف، فأطافت بالكعبه ما شاء الله، ثم تطايرت شرقا وغربا لا تمر ببلد إلا أحرقته، ولا يحصن إلا حطمته، فاستيقظت و أنا مذعور القلب وجل فيقولون: لقد رأيت هؤلاء؟ فانطلق بنا إلى الأقرع (۳) ليعتبرها - و هو رجل من ثقيف فيقض عليه الرؤيا. فيقول الأقرع (۴): لقد رأيت عجبا، و لقد طرقكم فى ليلتكم (هذه) جند من جنود الله لا قوه لكم بهم، فيقولون: لقد رأينا في يومنا هذا عجبا، و يحدثونه بأمر القوم. ثم ينهضون من عنده و يهمون بالوثوب عليهم وقد ملأ الله قلوبهم منهم رعبا وخوفا فيقول بعضهم لبعض و هم يتآمرون بذلک یا قوم، لا تعجلوا على القوم ، إنهم لم يأتوكم بعد بمنكر و لا أظهروا خلافا، ولعلّ الرّجل منهم يكون في القبيله من قبايلكم، فإن بدا لكم منهم شر فأنتم حينئذ و هم و أما القوم فإنا نراهم منتتيكين أو سيماهم حسنه و هم في حرم الله تعالى الذى لا يباح من دخله حتى يحدث به حدثا أو لم يحدث القوم حدثا يجب محاربتهم. فيقول المخزومي - و هو رئيس القوم و عميدهم إنا لا نأمن أن يكون وراء هم ماذه لهم فإذا التأمت إليهم كشف أمرهم و عظم شأنهم، فتهضموهم و هم فى قله من العدد و غربه فى البلد قبل أن تأتيهم الماده، فإن هؤلاء لم يأتوكم. مكه الما وسيكون لهم شأن و ما أحسب تأويل رؤيا صاحبكم إلا حقا، فخلوا لهم بلدكم و أجيلوا الرأي و الأمر ممكن، فيقول قائلهم : إن كان من يأتيهم أمثالهم فلا خوف عليكم منهم فإنه لا سلاح للقوم ولا كراع ولا حصن يلجؤون إليه و هم غرباء محتوون، فإن أتى جيش لهم نهضتم إلى هؤلاء و هؤلاء (۱) و كانوا كشربه الظمآن فلا يزالون فى هذا الكلام و نحوه حتى يحجز الليل بين الناس، ثم يضرب الله على آذانهم وعيونهم بالنوم و لا يجتمعون بعد فراقهم إلى أن يقوم القائم عليه السلام أو إن أصحاب القائم عليه السلام يلقى بعضهم بعضا كأنهم بنو أب وأم، و إن افترقوا افترقوا عشيا و (۲) التقوا غدوه، وذلك تأويل هذه الآيه فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ، أَبْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً. قال أبو بصير: قلت: جعلت فداك اليس على الأرض يومئذ مؤمن غيرهم؟ قال: بلى، و لكن هذه التى يخرج الله فيها القائم عليه السّلام، (و) هم النجباء والقضاء والحكام و الفقهاء في الدين، يمسح بطونهم و ظهورهم فلا يشتبه عليهم حكم. (۳) ابو جعفر محمد بن جریر طبری در مسند فاطمه علیها السلام :گوید ابوالحسين محمد بن هارون حديثم داد گفت: ابوهارون بن موسى بن احمد رضى الله عنه حدیثمان ،داد وی گفت ابو علی حسن بن احمد (محمد نهاوندی حدیثمان داد، گفت: ابو جعفر محمد بن ابراهيم بن عبید الله قمی قطان معروف به ابن الخراز حدیثمان داد :گفت محمد بن زیاد از ابوعبدالله خراسانی حدیثمان داد وی گفت: ابو الحسين عبد الله بن الحسن زهری حدیثمان داد گفت ابوخان سعید بن جناح از مسعود مسعده بن صدقه از ابوبصیر از حضرت ابو عبدالله امام صادق علیه السلام حدیثمان ،داد که ابو بصیر :گوید عرضه داشتم: فدایت گردم آیا امیر المؤمنين عليه السلام اصحاب قائم علیه السلام را میشناخت همچنانکه شماره آنان را می دانست؟ حضرت ابو عبد الله صادق علیه السلام فرمود: پدرم برایم حدیث گفت و فرمود به خدا سوگند آنان را با اسامی خودشان و نامهای پدرانشان و قبائلشان و همسرانشان یک به یک می،شناخت و منزلگاهها و مراتبشان را می دانست، و هر چه را امير المؤمنين عليه السلام میدانست امام حسن علیه السلام نیز آن را شناخت و هر چه را امام حسن می شناخت امام حسین عليه السلام هم آن را شناخت علمش به او رسید، و هر چه را امام حسین شناخت علی بن الحسین علیه السلام آن را دانست و هر چه را علی بن الحسین می دانست علم آن به محمد بن علی علیه السلام انتقال یافت و هرچه را محمد بن علی علیه السلام میدانست صاحب شما منظور خود آن حضرت صلوات الله علیه است و آن را شناخت و دانست ابو بصیر :گوید عرضه داشتم نوشته شده است؟ حضرت ابو عبدالله صادق علیه السلام فرمود: در کتابی که در دل محفوظ و در ذکر ثبت گردیده که فراموش نمیشود نوشته و مسطور است. ابوبصیر گوید: عرض کردم فدایت شوم تعداد آنان و شهرها و جایگاههایشان را برایم بفرمای که از نام بردنشان کفایت میکند آن جناب فرمود: چون روز جمعه شود بعد از نماز نزد من آی گوید پس چون روز جمعه شد به خدمت آن حضرت رفتم فرمود: ای ابو بصیر بجهت آنچه سؤال کرده بودی آمدی؟ گفتم: آری فدایت شوم فرمود تو آن را حفظ نخواهی کرد کو آن دوستت که برایت مینوشت؟ عرضه داشتم گمان میکنم کاری او را مشغول داشته من هم خوش نداشتم که از وقت کارم عقب بیفتم پس آن بزرگوار به مردی که در مجلس بود فرمود: برایش بنویس: این است آنچه رسولخدا صلى الله علیه و آله وسلم آن را بر امیرالمؤمنین علیه السلام املا فرمود و آن را نزد او به ودیعت سپرد از نامهای [ اصحاب مهدی علیه السلام و شماره آنانکه به خدمتش میشتابند از مفقودین از خوابگاهها و قبایلشان وروندگان در شب و روز به مکه و آن هنگامی است که مردم صدای آسمانی را می شنوند در سالی که امر خدای عزو جل ظاهر میشود و آنان نجبا و قضات حکمرانان بر مردمند و از طاز بند شرقی یک مرد و اوست مرابط سیاح و از صامغان (۱) دو مرد و از اهل فرغانه (۲) یک مرد، و از اهل ترمد (۳) دو مرد و از دیلم (۴) چهار مرد و از مرو رود (۵) دو مرد و از مرو دوازده مرد و از بیروت به مرد و از طوس پنج مرد، و از قریات دو ،مرد و از سجستان (۶) سه مرد او از طالقان بیست و چهار مرد و از جبل الغر هشت مرد ، و از نیشابور هجده مرد، و از هرات دوازده مرد و از پوسنج چهار مرد و از ری هفت ،مرد و از طبرستان هفت إنه مرد و از قم هجده مرد، و از قدس دو مرد و از جرجان دوازده مرد ، و از رقه (۱) سیزده مرد و از رافقه (۲) دو مرد و از حلب سه مرد و از سلمیه (۳) پنج مرد و از دمشق دو مرد، و از فلسطین یک مرد و از بعلبک یک مرد و از اسوان (۴) یک مرد و از فسطاط چهار مرد و از قیروان(۵) دو مرد و از کور کرمان سه مرد و از قزوین دو مرد و از همدان چهار مرد و از موقان (۶) یک مرد و از ید بدو یک مرد، و از خلاط (۷) یک مرد، و از حایروان سه مرد و از نسوی یک مرد و از سنجار (۸) چهار مرد و از قالی (قلا(۹) یک مرد، و از سمبساط (۱۰) یک مرد، و از نصیبین (۱۱) یک مرد و از موصل یک مرد و از بارق (۱۲) دو مرد و از رها (۱۳) یک مرد) و از حران (۱۴) دو مرد ایک مرد و از باغه (۱۵) یک مرد و از قابس (۱۶) یک مرد و از صنعاء دو مرد و از قبه (۱۷) یک مرد او از طرابلس دو مرد، و از قلزم (۱۸) دو مرد و از عینه یک مرد ) و از وادی القری یک مرد و از خیبر یک مرد و از بدا(۱۹) یک مرد، و از جار (۲۰) یک مرد و از کوفه چهارده مرد و از مدینه دو ،مرد و از تربده یک مرد و از حیون یک مرد، و از کوش و یا اکوتار یکی و از طهنی (ظهر) یکی و از یبرم یک مرد و از اهواز دو مرد و از اصطخر (۱) دو مرد و از مولیان یکی دو مرد ، و از دبیله ،یکی و از صیدانیل یک مرد و از مداین هشت مرد، و از عکبر((۲) یک مرد، و از حلوان (۳) دو مرد و از بصره سه مرد و اصحاب کهف که هفت (مرد) هستند و آن دو تاجری که از (عانه به )(۴) انطاکیه میروند و غلامشان که سه تن میباشند و مسلمانانی که به روم پناهنده میشوند که یازده تن می باشند و آن دو که در سرندیب (۵) منزل میکنند؛ دو مرد و از سمند چهار مرد و آنکه از روی مرکبش مفقود می شود، در سلاهط یک مرد و از شیراز یا اینکه :گفت ،سیراف تردید از مسعده است یک مرد و آن دو که از دره به سردابته سروانیه | قرار می کنند دو مرد و آنکه به طلب حق به جستجو و گردش میپردازد و در صقلیه (۶) منزل میگیرد از بخشب یک مرد. و آنکه از عشیره اش قرار میکند یک مرد و آنکه با کتاب خدا بر ناصبی محاجه کند و از سرخس (۷) یک مرد. پس اینها سیصد و سیزده مرد هستند به شمار اهل ،بدر خداوند در یک شب ایشان را در مکه جمع خواهد کرد، و آن شب جمعه است، پس صبح آن شب همه آنها در مسجد الحرام خواهند بود هیچیک از آنان عقب نمی ماند و در کوچه های مکه پراکنده میشوند و در پی فراهم کردن منازلی برای خود میروند که اهل مکه آنان را ناشناس می بینند، چونکه کاروان خاصی را ندیده اند که از شهر معینی به قصد حج یا عمره و یا تجارت آمده باشد لذا به یکدیگر می گویند: امروز ما گروهی را می بینیم که پیشتر ندیده ایم که اهل یک شهر نیستند از بادیه نشینان هم نمیباشند و نه شتری با آنان هست و نه مرکبی در همین حال که از وضع آن گروه به تردید افتاده اند مردی از بنی مخزوم میآید مردم را عقب می زند تا به نزد رئیسشان می رسد، میگوید من دیشب خواب عجیبی دیده ام که از آن ترسانم و دلم از آن لرزان است. رئیس به او می گوید: خوابت را تعریف کن و او چنین بیان میکند دیدم انبوهی آتش از آسمان کنده شد و آنقدر پائین آمد تا اینکه به ابر ) کعبه فرود آمد، در آن نگریستم دیدم ملخهایی است با بالهای سبز مانند چادر مقدار زیادی دور کعبه طواف کردند سپس به سوی مشرق و مغرب به پرواز در آمدند، به هر شهری رسیدند آن را آتش زدند و هر دژی را ویران ساختند پس از این خواب من دل پریش و ترسان از جای جستم و بیدار شدم مردم به او میگویند همینها را در خواب دیده ای بیا نزد اقرع برویم تا خوابش را تعریف میکند اقرع پاسخ میدهد خواب عجیبی دیده ای و البته دیشب یکی از سپاهیان خداوند بر شما وارد شده اند که نمیتوانید آنها را از خود برانید مردم میگویند امروز ما چیز عجیبی دیده ایم و ماجرای آن گروه را برای اقرع بیان می کنند، سپس از نزد او بیرون می آیند و در صدد یورش بردن بر آن گروه بر می آیند در حالیکه خداوند دلهایشان را از رعب و ترس آنان پر کرده است آنگاه وقتی برای انجام آن کار با هم مشورت میکنند بعضی از آنها به دیگران می گویند در این کار عجله مکنید زیرا که این گروه هنوز عمل ناشایستی نسبت به شما مرتکب نشده و خلافی آشکار نکرده اند و شاید کسی از آنان منسوب به یکی از قبایل شما باشد پس چنانچه شتری از ایشان برایتان معلوم گشت آنوقت شما دانید و آنها از این گذشته ما این گروه را اهل عبادت میبینیم و آثار خوبی را در چهرههایشان مشاهده میکنیم و ایشان در حرم خدای تعالی هستند که هر کس در آن داخل گشت روا نیست به او صدمه بزنند مگر اینکه خلافی از او صادر شود، و این افراد کاری نکرده اند که موجب جنگیدن با ایشان گردد. در اینجا مخزومی که رئیس و رهبر آنهاست میگوید ما ایمن نیستیم از اینکه اینان نیروی کمکی در پشت سر نداشته باشند که چنانچه به ایشان پیوندند مقصودشان آشکار گردد و کارشان بالا بگیرد پس حالا که هنوز شماره شان اندک و در دیار غربت هستند آنان را سرکوب کنید پیش از آنکه نیروی کمکی آنها برسد چون اینها به مکه نیامده اند مگر برای اینکه در آتیه نزدیک جریان مهمی داشته باشند و من تعبیر خواب دوست شما را جز حق نمیدانم بنابراین تا میتوانید شهرتان را از آنان خالی کنید کسی از میان مردم می گوید: اگر کسانی که به اینان ملحق خواهند شد مانند همینها باشند ترسی از ایشان بر شما نیست، زیرا که نه اسلحه ای با خود دارند و نه مرکبهای سواری و نه پناهگاه و دژی که به آن پناه برند، اینها جمعی هستند غریب که چیره شدن بر آنان سهل و آسان است و چنانچه لشکری برای آنان آمد بیا خواهید خاست و هم اینان و هم آنان را همچون آب خوردنی که به تشنه لبی داده شود همه را از پای در می آورید. پس مردم مکه پیوسته چنین حرفهایی را میزنند تا اینکه شب دامن خویش را بر مردم می،گستراند، سپس خداوند خواب را بر گوشها و چشمهایشان مستولی می نماید و پس از جدا شدنشان از یکدیگر جمع نخواهند شد تا آنگاه که حضرت قائم علیه السلام قیام فرمايد (البته اصحاب حضرت قائم علیه السلام ( با یکدیگر ملاقات میکنند انگار که از یک پدر و مادر هستند و اگر از هم جدا شوند شب هنگام خواهد بود و باز روز با هم ملاقات خواهند داشت و این است تأویل این آیه پس به کارهای نیک سبقت گیرید هر کجا باشید خداوند همه شما را خواهد آورد ابوبصیر گوید: عرضه داشتم فدایت گردم آیا در آن هنگام جز آنها هیچ مؤمنی بر روی زمین نیست؟ فرمود: چرا، ولی اینها جمعیتی هستند که با پیدایششان خداوند حضرت قائم علیه السلام را ظاهر خواهد کرد و اینان نجبا و قضات و حکام و فقهای در دین می باشند دلها و پشتهایشان مسح میگردد پس هیچ حکمی بر ایشان مشتبه نخواهد شد. عنه، قال أبو حسان سعيد بن جناح حدثنا محمد بن مروان الكرخي، قال حدثنا عبد الله بن داود الكوفي عن سماعه بن مهران، قال: أسأل أبو بصير الصادق عليه السّلام عده أصحاب القائم عليه السلام فأخبرهم بعدتهم و مواضعهم، فلما كان العام القابل قال: عدت إليه فدخلت عليه فقلت: ما قصه المرابط السائح ؟ قال: هو رجل من إصبهان من أبناء دهاقينها، له عمود فيه سبعون منا لا يقله غيره عند الخروج من بلده سياحا في الأرض وطلب الحق، فلا يخلو بمخالف إلا أراح منه ثم إنه ينتهى إلى طاربند (۱) و هو (۲) الحاكم بين أهل الإسلام و الترك - فيصيب بها رجلا من النصاب يتناول أمير المؤمنين عليه السلام، و يقيم بها حتى يسرى به. و أميا الطواف لطلب الحق فهو رجل . قد كتب الحديث وعرف الاختلاف بين الناس، فلا يزال يطوف بالبلاد يطلب العلم حتى يعرف ! صاحب الحق، فلا يزال كذلك حتى يأتيه الأمر و هو يسير من الموصل إلى الزها فيمضى حتى يوافي مكه. و أما الهارب من عشيرته ببلخ: فرجل من أهل المعرفه فلا يزال يعلن أمره ويدعو الناس إليه وقومه و عشيرته، فلا يزال كذلك حتى يهرب منهم إلى الأهواز فيقيم فى بعض قراها حتى يأتيه أمر الله فيهرب منهم. و أما المحتج بكتاب الله على الناصب من سرخس: فرجل عارف يلهمه الله معرفه القرآن، فلا يلقى أحدا من المخالفين إلا حاجه فيثبت أمرنا في كتاب الله. و أميا المتخلى بصقلته: فإنه رجل من أبناء الزوم من قريه يقال لها قريه يسلم فينبو من الزوم، و لا يزال يخرج إلى بلد الإسلام يجول بلدانها و ينتقل من قريه إلى قريه و من مقاله إلى مقاله حتى يمن الله عليه بمعرفه (هذا) الأمر الذى أنتم عليه، فإذا عرف ذلك و أيقنه أيقن أصحابه، فدخل صفليه و عبد الله، حتى يسمع الصوت فيجيب. و أما الهاربان إلى سردانيه (1) من الشعب رجلان: أحدهما من أهل مدائن العراق و الآخر من جبانا (۲)، يخرجان إلى مكه فلا يزالان ينجران فيها و يعيشان حتى يصل متجرهما بقريه يقال لها: الشعب، فيصيران إليها ويقيمان بها حينا من الذهر فإذا عرفهما أهل الشعب (آذوهما) و (۳) أفسدوا كثيرا من أمرهما. فيقول أحدهما لصاحبه يا أخى إنا قد أوذينا في بلادنا حتى فارقنا أهل مكه، ثم خرجنا إلى الشعب، و نحن نرى أن أهلها تاثره علينا من أهل مگه و قد بلغوا ما ترى، فلو سرنا في البلاد حتى يأتي أمر الله من عدل أو فتح أو موت يريح. فيهزمان و يخرجان إلى برقه ثم يتجهزان و يخرجان إلى ،سردانيه، ولا يزالان بها إلى الليله التي يكون فيها أمر قائمنا عليه السلام. أنطاكيه و أما التاجران الخارجان من عانه إلى أنطاكيه فهما رجلان يقال لأحدهما مسلم وللآخر: سليم، ولهما غلام أعجمي يقال له : سلمونه، يخرجون جميعا في رفقه من التجار يريدون أنطاكيه، فلا يزالون يسيرون في طريقهم حتى إذا كان بينهم وبين أ أميال، يسمعون الصوت فينصتون نحوه كأنهم لم يعرفوا شيئا غير ما صاروا إليه من أمرهم ذلك الذى دعوا إليه، و يذهلون عن تجار || تهم، ويصبح القوم الذين كانوا معهم من رفاقهم وقد دخلوا أنطاكيه فيفقدونهم فلا يزالون يطلبونهم فيرجعون و يسألون عنهم من يلقون من الناس، فلا يقفون لهم على أثر ولا يعلمون لهم خبراء فيقول القوم بعضهم لبعض: هل تعرفون منازلهم؟ فيقول بعضهم: نعم. ثم يبيعون ما كان معهم من التجاره ويحملونها إلى أهاليهم (فيدفعون إليهم أمتعتهم وما لهم و يخبرونهم خبرهم ويعزى أهاليهم بهم ويقتمون (۱) مواريثهم فلا يلبثون بعد ذلك إلا سته أشهر حتى يوافون إلى أهاليهم على مقدمه القائم عليه السلام فكأنهم لم يفارقوهم. و أما المستأمنه من المسلمين إلى الزوم فهم قوم ينالهم أذى شديد (۲) من جيرانهم وأهاليهم و من السلطان فلا يزال ذلك بهم حتى أتوا ملك الروم فيقضون عليه قصتهم و يخيرونه بما هم فيه من أذى قومهم و أهل ملتهم فيؤمنهم .. و يعطيهم أرضا من أرض قسطنطيتيه فلا يزالون بها حتى إذا كانت الليله التى يسرى بهم فيها، ويصبح جيرانهم و أهل الأرض التي كانوا فيها فقد فقدوهم، فيسألون عنهم أهل البلاد فلا يحسون لهم أثرا و لا يسمعون لهم خبرا، وحينئذ يخبرون ملك الروم بأمرهم أو أنهم قد فقدوا، فيوجه في طلبهم و يستقصى آثارهم و أخبارهم فلا يعود مخبر لهم بخبر، فيغتم طاغيه الروم لذلك غما شديدا و يطالب جيرانهم بهم ويحبسهم و يلزمهم إحضارهم و يقول: ما قدمتم على قوم آمنتهم وأوليتهم جميلا؟ و يوعدهم القتل إن لم يأتوا بهم و بخبرهم وإلى أين صاروا. فلا يزال أهل مملكته في أذيه و مطالبه ما بین معاقب و محبوس و مصلوب حتى يسمع بما هم فيه راهب قد قرأ الكتب، فيقول لبعض من يحدثه حديثهم: إنه ما بقى في الأرض أحد يعلم علم هؤلاء القوم غيرى و غير رجل من يهود بابل، فيسألونه عن أحوالهم فلا يخبر أحدا من الناس حتى يبلغ ذلك الطاغيه، فيوجه فى حمله إليه، فإذا أحضر قال له الملك: قد بلغني ما قلت و قد ترى ما أنا فيه فأصدقنى إن كانوا مرتابين قتلت بهم من قتلهم و يخلص من سواهم من الهم (1) قال الراهب : لا تعجل أيها الملك و لا تحزن على القوم فإنهم لن يقتلوا ولن يموتوا ولا حدث بهم حدث يكرهه الملك، ولا هم ممن يرتاب بأمرهم ونالتهم غيله، و لكن هؤلاء قوم حملوا من أرض الملك إلى أرض منه إلى ملك الأمم و هو الأعظم الذى لم تزل الأنبياء تبشر به وتحدّث عنه و تعد ظهوره و عدله وإحسانه، قال له الملك و من أين لك هذا؟ قال: ما كنت أقول إلا حقا، وه إنه عندي في كتاب قد أنى عليه أكثر من خمس مائه سنه يتوارثه العلماء آخر عن أوّل فيقول له الملك: فإن كان ما تقوله حقا و كنت فيه صادقا فأحضر الكتاب، فيمضى في إحضاره و يوجه الملك معه نفرا من ثقاته، فلا يلبث حتى يأتيه بالكتاب فيقرأه فإذا فيه صفه القائم عليه السلام و اسمه واسم أبيه وعده من أصحابه و خروجهم و أنهم سيظهرون على بلاده. فقال له الملك: ويحك أين كنت عن إخبارى بهذا إلى اليوم؟ قال: لولا ما تخوفت أنه يدخل على الملك من الإثم في قتل قوم أبرياء ما أخبرته بهذا العلم حتى براه بعينه او يشاهده بنفسه . قال: أو تراني أراه؟ قال: نعم، لا - يحول الحول حتى تطأخيله أواسط بلادك (۱) و يكون هؤلاء القوم الأدلاء على مذهبكم. فيقول له الملك أفلا أوجه إليهم من يأتيني بخبر منهم أو أكتب إليهم كتابا ؟ قال له الراهب أنت صاحبه الذى تسلّم إليه و ستتبعه أو تموت فيصلى عليك رجل من أصحابه و النازلون بسرنديب و سمندر (۲) أربعه رجال من تجار أهل فارس يخرجون . تجاراتهم فيستوطنون سرندیب و سمندر (۳) حتى يسمعون الصوت ويمضون إليه. و المفقود من مركبه بسلاهط (۴) رجل من يهود إصبهان، يخرج من سلاهط (۵) قافله فيها هو، فبينما يسير في البحر في جوف الليل إذ نودى، فيخرج . من المركب على أرض أصلب من الحديد وأوطأ من الحرير، فيمضى الزبيان إليه وينظر فينادي أدركوا صاحبكم فقد غرق فينادي (۲): (لا توجل) لا بأس على، إلى على جدد، فيحال بينهم وبينه، وتطوى له الأرض فيوا في القوم حينند (في) مكه لا يتخلف منهم أحد.» (٣) و از اوست که گفت ابوحان سعید بن جناح :گفت محمد بن مروان کرخی حدیشمان داد گفت: عبدالله بن داود کوفی حدیثمان داد، از سماعه بن ،مهران که :گفت ابو بصیر از امام صادق علیه السلام تعداد اصحاب حضرت قائم علیه السلام را پرسید، پس آن جناب تعداد و جاهای آنان را برایش بیان فرمود راوی گوید چون سال بعد به محضرش شرفیاب شدم به آن حضرت گفتم جریان آن مرابط سیاحتگر چیست؟ فرمود: او مردی از دهقان زادگان اهل اصفهان است عمودی دارد که وزن آن هفتاد من می،باشد، هنگامیکه می خواهد از شهرش بیرون برود و در جستجوی حق برآید کسی جز او آن عمود را نمیتواند حمل کند پس هیچ مخالفی را در خلوت نیابد جز اینکه شرش را کم کند سپس او به طازنید طاز) بند می رسد و او حاکم بین اهل اسلام و ترک خواهد بود پس در آنجا یکی از ناصبیان که به امیرالمؤمنین علیه السلام دشنام می دهد را به هلاکت می رساند و در همانجا میماند تا اینکه برای باری حضرت قائم علیه السلام ) برده می شود. و اما آن گردش کننده برای طلب ،حق مردی از اهل پخشب است که حدیث را نگاشته و اختلاف بین مردم را دانسته که پیوسته در شهرها و بلاد میرود و دانش میطلبد تا صاحب حق را پیدا کند و همواره چنین خواهد بود تا اینکه در حال رفتن از موصل به رها دستور یا و میرسد که میرود تا به مکه وارد شود. و اما آنکه از عشیرهاش فرار کرده در بلخ مردی از اهل معرفت است که پیوسته امر خود را آشکار می سازد و مردم و قوم و عشیره اش را دعوت به آن مینماید تا آنگاه که از آنان فرار میکند و به اهواز میرود در یکی از روستاهای آن اقامت می کند تا امر خداوند به او میرسد که از آنان می گریزد و اما آن احتجاج کننده به کتاب خدا بر ناصبی از سرخس مرد عارفی است که خداوند شناخت قرآن را به او الهام می کند. که هر یک از مخالفین را ببیند با او بحث می نماید و امر ما را از کتاب خداوند ثابت می کند. و آن سکونت کننده در صقلیه مردی از رومیان است از قریه ای که آن را قریه یسلم مینامند، از روم بیرون می رود، و پیوسته در بلاد اسلام در پی یافتن حق از شهری به شهری و از روستایی به روستای دیگر و از مذهبی به مذهب دیگر می گذرد تا اینکه خداوند به شناخت این امر که شما بر آن هستید براومنت میگذارد و چون آن را شناخت و یقین کرد اصحابش نیز یقین کنند آنگاه به صقلیه داخل میشود و به عبادت خداوند اشتغال می ورزد تا وقتی که صدای مخصوص را بشنود که اجابت میکند و اما آن دو تن که از شعب به سروانیه می گریزند دو نفرند یکی از آنان اهل) مدائن عراق است و دیگری از حبایا، به سوی مکه خارج میشوند و پیوسته در آن به تجارت میپردازند تا آنگاه که به جایی گذارشان می افتد که آن را شعب می خوانند، پس به آن سوی روانه میشوند و مدتی در آنجا بسر میبرند و چون اهل شعب آن دو را بشناسند [ آزارشان دهند و بسیاری از کارهایشان را خراب کنند پس یکی از ایشان به دیگری گوید ای برادر ما در شهر خودمان آزار دیدیم تا از اهل مکه جدا گشتیم، سپس به شعب ،آمدیم و حالا میبینیم اینان علیه ما از اهل مکه سخت ،ترند و کار را به اینجا رسانده اند پس خوب است در شهرها بگردیم تا امر او قضای الهی فرا رسد یا عدالت و فتح و پیروزی و یا مرگ راحت کننده از این دنيا . آنگاه از آنجا می گریزند و به برقه میروند و سپس مهیا شده و به سردانیه ( کوچ میکنند و پیوسته در آنجا خواهند ماند تا آن شب که آمر قائم ما عليه السلام فرا رسد. و اما آن دو تاجری که از عانه به انطاکیه روند دو مرد هستند که یکی از ایشان را مسلم خوانند و دیگری را سلیم، و غلامی عجمی دارند بنام سلمونه همگی با جمعی از تجار به قصد انطاکیه بیرون میروند و چون به نزدیکی آن چند فرسنگ رام می رسند آن صدا را می شنوند پس به آن گوش میدهند و توجه میکنند گویی جز آنچه به آن دعوت شده اند چیز دیگری را نمی شناسند و تجارتهایشان را فراموش میکنند همراهانشان صبح به انطاکیه داخل می شوند و ایشان را نمی یابند، پس به جستجوی آنان میپردازند و از مردم راجع به ایشان میپرسند ولی هیچ اثری نمی یابند و هیچ خبری بدست نمی آورند آنگاه از هم میپرسند کسی منزلشان را میداند؟ بعضی از آنان میگویند بله سپس کالاهای تجارتی آنها را می فروشند و به خانوادههای ایشان حمل میکنند متاعها و اموالشان را میدهند و جریان مفقود شدنشان را می گویند و خاندانشان را تعزیت می دهند و اموالشان را تقسیم میکنند پس شش ماه بیشتر نمی شود که پیشاپیش سپاهیان حضرت قائم عليه السلام به نزد خاندان خود باز میگردند انگار اصلا از آنها جدا نشده اند. و اما پناهندگان به روم از مسلمین قومی هستند که آزار سخنی از همسایگان و خویشاوندان و بستگان و از زمامدار به ایشان می رسد پیوسته چنین باشند تا اینکه به نزد پادشاه روم میروند و جریان خویش را باز میگویند و آزارها و ناراحتیهایی که از سوی بستگان و همکیشان خود میبینند را بیان میکنند پس او به آنان امان میدهد و قطعه زمینی از سرزمین قسطنطنیه در اختیارشان میگذارد که در آنجا بسر میبرند تا آنگاه که آن شب فرا رسد که آنان را شبانه می برند، همسایگان و ساکنان زمینی که در آن بودهاند صبح آنها را نمی یابند به جستجوی ایشان میپردازند و هیچ اثر و خبری از آنان بدست نمی آورند در این هنگام به پادشاه روم ماجرای مفقود شدن ایشان را گزارش میدهند پادشاه دستور می دهد جریان پیگیری شود و از آنان خبری بدست آید ولی هیچکس خبری از آنها نمی آورد طاغوت روم به شدت از این قضیه غمناک می گردد و همسایگان آنان را مؤاخذه و زندانی میکند و به احضار ایشان الزام مینماید و می گوید: با گروهی که من به آنان امان دادم و احسان نمودم چه کردید؟ و آنها را تهدید میکند که اگر ایشان را نیاورند و خبرشان را باز نگویند آنها را خواهد کشت. و آنان که در سراندیب و سمندار فرود آیند چهار مرد از تجار اهل فارس هستند که از تجارتهایشان بیرون رفته و در سراندیب و سمندار سکونت میکنند تا اینکه صدا را میشنوند و به سوی آن روان می شوند. و آنکه از روی مرکبش در ساقطه اسلاقطه مفقود گردد مردی از نژاد یهود اصفهان است از سلاقطه با کاروانی بیرون می رود در آن اثنا که در کشتی سوار هستند در دل شب ندا بلند میشود که او از مرکب بیرون میرود بر قطعه زمینی که از آهن سختتر و از ابریشم ترمتر است ناخدا به سراغش میآید و چون او را میان آب میبیند فریاد می زند کمک کنید که دوست شما غرق شد ولی آن مرد پاسخ میدهد نترس بر من باکی نیست من بر روی زمین سختی هستم پس میان ایشان با او جدایی می افتد و زمین برایش در نوردیده میشود که به دوستانش ملحق میگردد و هیچکدام از ایشان تأخیر نخواهند کرد. عنه، قال: و بالإسناد الأوّل أن الصادق عليه السلام سمّى أصحاب القائم عليه السّلام لأبي بصير فيما بعد. فقال عليه السلام: أما الذى فى طاربند الشرقي بندار بن أحمد بن سبكه يدعى بازان و هو الشياح المرابط. و من أهل الشام، رجلين يقال لهما إبراهيم بن الصباح ويوسف بن جريا (۱) فيوسف عطار من أهل دمشق، و إبراهيم قصاب من قريه صويقان (۲). و من الصامغان أحمد بن عمر الخياط من سكنه (۳) بريغ، و على بن عبد الصمد التاجر من سكنه (۴) البحارين (۳). و من أهل سيراف (۴) - توسج البزاز من سكنه (۵) الباغ، وخالد بن سعيد بن كريم الدهقان و الكليب الشاهد . من : دانشاه (9) و من مرورود جعفر الشاه الدقاق و جوز (۷) مولى الخصيب. و من مرو، اثنا عشر رجلا و هم بندار بن الخليل العطار، ومحمد بن عمر الصميداني (A)، و عريب بن عبد الله : بن كامل، و (3) مولی قحطبه، وسعد الرومى، وصالح بن الرحال، و معاذ بن هانی، و كردوس الأزدي، و دهيم بن جابر بن حمید و طاشف بن على القاجاني، و قرعان بن صويد (۱) و جابر بن على الأحمر، و جو شب ابن جرير و من بيروت، تسعه رجال زياد بن عبد الرحمان بن جحدب و العباس بن الفضل بن قارب و إسحاق (۲) بن سليمان الحناط، و على بن خالد و سلام (۳) بن سليم ابن الفرات البزاز، و محمونه (۴) بن عبد الرحمان بن على، و جریر بن رستم بن سعد. الكيشانی (۵) و حرب بن صالح و عماره بن عمر (۶) و من طوس، أربعه رجال شهمرد بن حمران و موسی بن ،مهدی و سلیمان ابن طليعه (۷) ( و) من الواد و كان الواد موضع قبر الرضا عليه السلام و على بن السندي الصيرفي. و من الفارياب (۸) شاهويه (۹) بن حمزه و على بن كلثوم من سکه (۱۰) تدعى باب الجبل و من الطالقان، أربعه وعشرون رجلا: المعروف بابن الزازى الجبلى، وعبد الله بن عمير و إبراهيم بن عمرو، و سهل بن رزق الله، و جبرئيل الحداد وعلى ابن أبي على الورّاق و عباده بن ،جمهور و محمّد بن جيهاد (۱۱) و زكريا بن حبسه (۱۲) و بهرام بن سرح و جميل بن عامر بن ،خالد و خالد و کثیر مولی جریر و عبد الله بن قرط بن سلام و فزاره بن بهرام و معاذ بن سالم بن خليد (۱۳) التيار، وحميد بن إبراهيم بن جمعه القزاز (۱۴) و عقبه بن وفنه (۱۵) بن الربيع، وحمزه بن العباس بن جناده من دار الرزق، و كائن بن جنيد (۱۶) الصايغ و علقمه بن مدرک و مروان بن جمیل بن ورقاء (۱۷)، و ظهور مولی زراره بن إبراهيم و جمهور بن الحسين الزجاج و رياش ابن سعد بن نعيم.. و من سجستان: الخليل بن نصر من أهل ،زنج و ترک بن شبه، و إبراهيم بن على. و من غور، ثمانيه رجال محج بن خربوذ (۱۸) و شاهد بن بندار، و داود بن جریر، و خالد بن عیسی و زیاد بن صالح و موسی بن داود و عرف الطويل، و این کرد. و من نيسابور، ثمانيه عشر رجلا سمعان بن فاخر و أبو لبابه بن مدرك، و إبراهيم بن يوسف القصير، و مالك بن حرب بن سکین، و زرود بن سوکن و یحیی ابن خالد و معاذ بن جبرائيل و أحمد بن عمر بن نغره (۱) و عيسى بن موسى السواق و یزید بن درست و محمد بن حماد بن شيت (۲)، و جعفر بن طرخان و علمان ،ماهويه و أبو مريم، و عمر (۳) بن عمير بن مطرف، و بليل بن وهائل (۴) بن هو مردیار و من هراه اثنا عشر رجلا سعيد بن عثمان الوراق، و ما سحر بن عبد الله بن نبيل (۵) و المعروف بغلام (۶) الكندي و سمعان القصاب، و هارون بن عمران و صالح بن جرير، والمبارک (۷) بن معمر بن خالد و عبد الأعلى بن إبراهيم بن عبده، و نزل بن حزم، و صالح بن هیثم و آدم بن على و خالد القواس و من أهل بوسنج، أربعه رجال ظاهر بن عمر (۸) بن طاهر المعروف بالأصلع، وطلحه بن طلحه السائح، و الحسن بن الحسن بن مسمار، و عمر بن عمرو (۹) بن هشام و من الرى: سبعه رجال إسرائيل القطان، و على بن جعفر بن خززاد (۱۰) و عثمان بن على بن درخت، و مسکان بن جبله (۱۱) بن مقاتل، و كرد (۱۲) بن شیبان و حمدان بن کر، و سليمان بن الديلمي. و من طبرستان، أربعه رجال خوشاد (۱۳) بن کردم و بهرام بن على و العباس بن هاشم، و عبد الله بن يحيى. و من قم، ثمانيه عشر رجلا غسان بن محمد بن غسان و على بن أحمد بن مزه (۱۴) بن نعيم بن يعقوب بن بلال، و عمران بن خالد بن كليب و سهل بن على بن صاعد، و عبد العظيم بن عبد الله بن الشاه و حسکه بن هاشم بن الدايه، والأخوص ابن بنا محمد بن إسماعيل بن نعيم بن ظریف (۱۵)، و يليل بن مالک بن سعد بن طلحه بن جعفر ابن أحمد بن جرير، و موسى بن عمران بن لاحق و العباس بن زمر (1) بن سليم، و الحريد (۲) بن بشر ابن بشیر و مروان بن علابه بن جرير المعروف بابن رأس الزق، والصقر بن إسحاق بن إبراهيم، و كامل بن هشام و من قومس رجلان محمد (۳) بن محمد ابن أحمد بن أبي الشعب وعلاء بن حمويه بن صدقه من قريه الخرقان و من جرجان، اثنا عشر رجلا أحمد بن هرقد (۴) بن عبد الله، و زراره بن . جعفر، و الحسين بن على بن مطر و حميد بن نافع و محمد بن خالد بن مر بن حوته (۵) و علاء (۶) بن حميد بن جعفر بن عبد (۷)، و إبراهيم بن إسحاق بن عمرو، و على بن علقمه بن (عمرو) محمود و سلمان بن يعقوب، و العريان بن الخفان الملقب بحال روت و شعبه بن علی، و موسى بن كردویه و من موقان، رجل و هو عبيد الله بن محمد بن ماجور. و من الشند، رجلان: شباب (۸) بن العباس بن محمد، و نظر (۹) بن منصور يعرف بنافشت (۱۰). و من همدان، أربعه رجال هارون بن عمران بن خالد و طيفور بن محمد بن طيفور، و أبان بن محمد بن الضحاك و عتاب بن مالک بن جمهور و من جابروان ثلاثه رجال كرد بن حنيف و عاصم بن خليل (۱۱) الخياط، و زياد بن رزين و من النوى، رجل: لقيط بن الفرات و من أهل الخلاط وهب بن حرئيد (۱۲) بن سروین و من تفليس خمسه رجال جحد (۱۳) بن الزيت، و هاني العطاردی، و جواد ابن ،بدر و سلیم بن ،وحيد و الفضل بن عمير و من باب الأبواب: جعفر بن عبد الرحمان. و من سنجار، أربعه رجال عبيد الله بن زريق و شحم (۱) بن مطر، و هبه الله .. ابن زريق بن صدفه و هبل بن كامل و من قالى قلا كردوس بن جابر و من سميساط موسی بن زرقان و من نصيبين رجلان داود بن المحق و حامد صاحب البواري و من الموصل: رجل يقال له سليمان بن صبيح من القريه الحديثه و من تل موزن ،(۲) رجلان يقال لهما بادصنا] بن سعد بن الشحير، و أحمد بن حميد بن سوار. و من بلد رجل يقال له بور بن زایده بن ثوران (۳) و من الزها: رجل يقال له كامل بن عفير. و من حران زكريا السعدي و من الرقه (۴) ثلاثه رجال أحمد بن سليمان بن سلیم و نوفل بن عمر، و أشعث بن مالک (۵) و من الرافقه (۶) عياض بن عاصم بن سمره بن جحش و مليح بن أسعد (۷) و من حلب، أربعه رجال يونس بن يوسف و حميد بن قيس بن سحيم (4) بن مدرك بن على بن حرب بن صالح بن ميمون و مهدی بن هند بن عطارد و مسلم بن هوار مرد و من دمشق ثلاثه رجال نوح بن جریر و شعیب بن موسی و بن عبيد (1) الله الفزاري... و من فلسطين سويد بن يحيى و من بعلبك المنزل بن عمران و من الطبريه: معاذ بن معاذ. و من يافا صالح بن هارون و من قومس (1) رياب بن جلده ،(۲) و الجليل (۳) بن السيد. و من تيس (۴): يونس بن الصقر، و أحمد بن مسلم بن مسلم و من دمياط علی بن زائده و من أسوان (۵) حماد بن جمهور و من الفسطاط، أربعه رجال نصر بن (ال) حوّاس و على بن موسى الفزاري و إبراهيم بن صفيره (۶)، و يحيى بن نعيم. و من القيروان على بن موسى بن الشيخ، و عنبره بن قرطه. و من باغه شرحبيل التعدي. و من بلبيس (۷) على بن معاذ و من بالس: همام (۸) بن الفرات و من صنعاء: الفياض بن ضرار بن ،ثروان و میسره بن غندر بن المبارك. و من مازن عبد الكريم بن غندر .. و من طرابلس ذو النورين عبده (۹) بن علقمه و من أيله لك رجلان يحيى بن بديل، و حواشه بن الفضل. و من وادي القرى الحر بن الدرقان (۱۱) و من خيبر رجل يقال له سلمان (۱۲) بن داود و من زیدار (۱۳) طلحه بن سعيد بن بهرام. و من الجار الحارث بن ميمون و من المدينه ،رجلان حمزه بن طاهر، و شرحبيل بن جميل و من الزبده (۱۴) حماد بن محمد بن أبي نصر. و من الكوفه، أربعه عشر رجلا ربيعه بن على بن صالح أو تميم بن العباس (۱۵) ابن أسد والعصرم (۱۶) بن عيسى، و مطرف بن الكندي و هارون بن صالح بن ميثم و وكايا بن سعد و محمد بن روايه و الحروب (۱) بن عبد الله بن ساسان و عوده (۲) الأعلم، وخالد بن عبد القدوس، و إبراهيم بن مسعود بن عبد الحميد، و بكير (۳) بن سعد بن خالد و أحمد بن ريحان بن حارث، و غرت الأهداني (۴) و من القلزم الرحيه (۵) بن عمرو، و شبيب بن عبد الله. و من الحيره بكر بن عبد الله بن عبد الواحد. و من کوئی ربا حفص بن مروان و من طهنه: الجناب (۶) بن سعد، و صالح بن طيفور و من الأهواز عیسی بن ،تمام و جعفر بن سعيد الضرير، يعود بصيرا. و من الشام (۷): علقمه بن إبراهيم و من إصطخر: المتوكل بن عبيد الله، و هشام بن فاخر. و من المولتان (۸): حيدر بن إبراهيم. و من النيل شاكر بن عبده و من قندابيل (۹) عمرو بن فروه. و من المدائن، ثمانيه نفر: الأخوان الصالحان (۱۰) محمد و أحمد ابنا (۱۱) المنذر و میمون بن الحارث، و معاذ بن على بن معروف بن عبد الله، و الحارس (۱۲) بن سعيد و زهير بن طلحه، و نصر، و منصور و من عكبرا زائده بن هبه. و من حلوان ماهان بن كثير (۱۳)، و إبراهيم بن محمد و من البصره عبد الرحمان بن الأعطف بن سعد و أحمد بن مليح، و حماد بن جابر و أصحاب الكهف: مكسلمينا (۱۴) و أصحابه و التاجران الخارجان من أنطاكيه موسى بن عون، و سليمان بن حر و غلامهما الرومي. و المستأمنه إلى الزوم، أحد عشر رجلا صهيب بن العباس، و جعفر بن حلال، و ضرار بن سعيد، و حميد القدوس النازى و المنادى، و مالک بن خليد و بكير بن الحر، و حبيب بن حنان، و و من مندرا ، أربعه رجال حور بن طرحان ، وسعيد بن علی و شاه بن بزرج ، و حر بن جميل و الهاربان إلى سردانيه الشرى بن الأغلب و زياده الله بن رزق الله (عقبه). و المتخلى بصقليه: أبو داود الشعشاع. و الطواف لطلب الحق من يخشب و هو: عبد الله بن صاعد بن عقبه. و المحتج بكتاب الله على الناصب من سرخس: نجم بن عقبه بن داود. آن برای ابو بصیر نام برد و چنین فرمود: ص: ۸۴ جابر بن سفيان و النازلان بسرنديب و هما جعفر بن زکریا و دانیال بن داود و المفقود من مركبة بسلاهط: اسمه المنذر بن زيد. و من سيراف أو قيل: شيراز، الشك من مسعدة: الحسين بن علوان و الهارب من بلخ من عشيرته أوس بن محمد و من فرغانه أزدجاه بن الوابص و من البريه : صخر بن عبد الصمد القبايلي ، و يزيد بن فاجر ... فذلك ثلاث مائه وثلاثه عشر رجلا بعدد أهل بدر. هم از اوست که :گفته و به همان سند اول روایت است که امام صادق علیه السلام اصحاب حضرت قائم علیه السلام را بعد از اما آنکه در طاربند شرقی است. بندار بن احمد بن سبکه است که «بازان خوانده میشود و اوست سیاح مرابط. و از اهل شام دو مرد که ایشان را ابراهیم بن صباح و يوسف بن جريا|صريا | گویند که یوسف عطاری از اهل دمشق است. و ابراهیم قصابی از روستای صویقان می باشد. و از صامغان احمد بن عمر خیاط از ساکنان بزیغ و على بن عبدالصمد تاجر از سکنه بحارین و از مرو دوازده تن که عبارتند از بندار بن خلیل عطار، ومحمد بن عمر صيداني، وعريب بن عبدالله بن کامل، و مولی قحطبه قحطب ، و سعد رومی و صالح بن دجال الرحال ) و معاذ بن هانی و کردوس ،ازدی و دهیم بن جابر بن حميد، و طاشف بن على قاجانی و قرعان بن ،صويد و جابر بن علی ،احمر، و جوشب بن جریر بن عمر و از طوس چهار مرد شهر دین حمران و موسی بن ،مهدی و سلیمان بن طلیعه و از واد واد جایگاه قبر امام رضا علیه السلام و از اهل سراف سلم کوسج براز ساکن در باغ و خالد بن سعید بن كريم دهقان و كلب ناهد کلیب شاهد از دانشاه و از مرورود جعفر انشاه ( دقاق و جوز مولی خصيب. و از بیروت به مرد زیاد بن عبد الرحمن بن حجدب و عباس بن فضل بن قارب و اسحاق بن سليمان حتاط، و علی بن خالد، و سلام بن سليم بن فرات بزاز و محمونه بن عبد الرحمن بن علي و جریر بن رستم بن سعد ،کیشاتی و حرب بن صالح، و عماره بوده است ) على بن السندي صيرفي و از غاریات شاكر بن حمزه و علی بن کلثوم از ساکنان جایی که باب الجبل - دروازه کوه خوانده می شود. و از طالقان بیست و چهار مرد آنکه معروف به این الرازی جبلی است و عبدالله بن عمیر و ابراهيم بن عمرو، و سهل بن رزق الله، و جبرئيل حداد، و على بن أبي على وراق، وعباده بن ،جمهور و محمد بن جیهاد و زریابن حبسه، و بهرام بن سرح و جميل بن عامر بن خالد، و کثیر مولی جریر، و عبد الله بن قرط بن سلام و فزاره بن ،بهرام و معاذ بن سالم بن خليد تمار، و حميد بن ابراهيم بن جمعه ،قزاز و عقبه بن و فنه بن ربيع، وحمزه بن عباس بن جناده از دار الرزق و كائن بن جنيد صايغ، و علقمه بن مدرک و مروان بن جميل بن درقا و ظهور مولی زراره بن ابراهیم، و جمهور بن الحسين زجاج و رياش بن سعد بن نعيم. و از سجستان خلیل بن نصر از اهل ،زنگبار و ترک بن شبه و ابراهيم بن علی و از غور: (۱) هشت مرد مجيج بن جربوز و شاهد بن بندار، و داود بن جریر و خالد بن عیسی، و زیادبن صالح، و موسی بن داود، و عرف طویل و این کرد. و از نیشابور هجده مرد سمعان بن فاخر و ابولبابه بن مدرک و ابراهیم بن یوسف قصیر و مالک بن حرب بن سكين، و زرودین ،سوکن و یحیی بن خالد و معادبن جبرائیل و احمد بن عمر بن نغره و عیسی بن موسی ،سواق و یزیدبن درست و محمد بن حماد بن شیت و جعفر بن طرخان و علامت ماهویه و ابو مريم وعمر او ا بن عمير بن مطرف، و بليل بن و هائل بن هو مر ديار. و از هرات دوازده مرد سعيد بن عثمان وراق، وما سحر بن عبد الله بن نبيل و معروف به غلام ،کندی، و سمعان قصاب، و هارون بن عمران و صالح بن جریر و مارک بن معمر بن خالد و عبدالاعلى بن ابراهيم بن عبده، و نزل بن حرم، و صالح بن هیئم، و آدم بن علی، و خالد قواس و از اهل بوسیخ چهار مرد ظاهر بن عمر بن طاهر معروف به اصلع وطلحه بن طلحه ،سانح و حسن بن حسن بن مسمار، وعمر بن عمرو بن هشام. و از ری هفت مرد اسرائیل ،قطان و علی بن جعفر بن حوادر و عثمان بن علی بن ،درخت و مكان بن جبله بن مقاتل، و کردین ابن شیبان و حمدان بن کر و سلیمان بن دیلمی و از طبرستان چهار مرد خوشادین ،کردم و بهرام بن علی و عباس بن هاشم و عبدالله بن یحیی و از قم هجده مرد غسان بن محمد غسان، و علی بن احمد بن مرة بن نعيم بن يعقوب بن بلال و عمران بن خالد بن كليب و سهل بن علی بن صاعد، و عبد العظيم بن عبدالله بن شاه وحسكه بن هاشم بن دایه و آخوص بن محمد بن اسماعيل بن نعيم بن ظریف، و بليل بن مالک بن سعد بن طلحه بن جعفر بن احمد بن جریر، و موسى بن عمران بن لاحق و عباس بن زمر بن سلیم، و حرید بن بشر بن بشير، و مروان بن علابه بن جریر معروف به ابن راس الزق، وصقر بن اسحاق بن ابراهيم، و کامل بن هشام. و از قومس دو مرد محمد بن محمد بن احمد بن أبي الشعب وعلاء بن حمويه بن صدقه از قریه خرقان و از گرگان دوازده مرد احمد بن هرقد بن عبد الله، وزراره بن جعفر، و حسین بن على بن مطر و حميد بن نافع و محمد بن خالد بن ترین حوته و علاء بن حميد بن جعفر بن عبد، و ابراهيم بن اسحاق بن عمرو، و على بن علقمه بن عمرو) محمود و سلمان بن ،یعقوب و عریان بن خان ملقب به حال ،روت، و شعبه بن علی، و موسی بن كردویه . و از موقان یک مرد و او عبید الله بن محمد بن ماجور. و از سند دو :مرد شباب بن عباس بن ،محمد و نظربن منصور معروف به نافشت و از همدان چهار مرد هارون بن عمران بن خالد و طيفور بن محمد بن طیفور و ابان بن محمد بن ضحاک، و عتاب بن مالک بن جمهور و از سنجار چهار مرد عبيد الله بن زريق و شحم بن مطر، وهبه الله لبن زريق بن صدقه، وهبل بن كامل و از موصل مردی که او را سلیمان بن صبیح گویند، از روستای الحدیثه . و از پلمورق دو :مرد که با وصنا | بن سعد بن سحير، و احمد بن حمید بن سوار می باشند. و از جاروان سه مرد کردبن حنیف و عاصم بن خلیل خیاط، و زیادبن رزین و از شوری یک مرد لقیط بن فرات و از اهل خلاط وهب بن حرتيد بن سروين و از تفلیس پنج مرد جحد بن الزيت و هانی ،عطاردی و جوادین ،بدر و سلیم بن وحيد، و فضل بن عمير. و از باب الابواب جعفر بن عبدالرحمن و از قالی قلا لاكردوس بن جابر و از سميساط : موسى بن زرقان و از تصیبین دو مرد داود بن المحق و حامد صاحب البواري و از بلد مردی که او را بور بن زایده بن ثوران می خوانند. و از رها مردی که او را کامل بن عفیر می گویند. و از حران زکریا سعدی و از ترافعه سه مرد احمد بن سليمان بن سليم و نوفل بن عمر، و اشعث بن مال. و از رابعه عياض بن عاصم بن سمره بن جحش و مليح بن أسعد. و از حلب چهار مرد یونس بن یوسف و حميد بن قيس بن مسحيم ، و سهيم بن مدرك بن على بن حرب بن صالح بن میمون و مهدی بن هندبن ،عطارد و مسلم بن هوار مرد و از دمشق سه مرد نوح بن جریر و شعیب بن موسی و حجر بن عبیدالله قراری و از فلسطين سويد بن يحيى و از بعلبك : منزل بن عمران و از طبریه معاذ بن معاذ و از یافا صالح بن هارون و از قومس رباب بن جلده، و جلیل بن سید و از تئیس يونس بن الصقر و احمد بن مسلم بن مسلم و از دمیاط علی بن زائده و از اسوار حماد بن جمهور و از فسطاط چهار مرد نصربن الحواس و على بن موسی ،فزاری و ابراهيم بن صفيره، و يحيى بن نعيم. و از قیروان علی بن موسى بن الشيخ، و عنبره بن قرطه و از باغه شرحبیل سعدی و از تلبیس علی بن معاذ و از بالس حمام بن فرات و از صنعاء فیاض بن ضرار بن ،ثروان و میسره بن غندر بن مبارک و از مازن عبدالكريم بن غندر و از طرابلس ذوالنورين عبده بن علقمه. و از ایله دو مرد یحیی بن ،بدیل، و حواشه بن الفضل. و از وادي القرى حربن ذرقان و از خیبر مردی که او را سلمان بن داود خوانند. و از زیدار طلحه بن سعيد بن بهرام. و از جار حارث بن میمون و از مدینه دو مرد حمزه بن طاهر و شرحبيل بن جميل و از زیده حماد بن محمد بن ابی نصر و از کوفه چهارده مرد ربیعه بن علی بن صالح و تمیم بن عباس بن اسد و عصرم بن عیسی و مطرف بن عمر ،کندی و هارون بن صالح بن ،میثم و وكايابن سعد و محمد بن روايه، و حروب بن عبدالله بن ساسان، وعوده اعلم، و خالد بن عبدالقدوس و ابراهيم بن مسعود بن عبد الحميد و بكير بن سعد بن خالد، و احمد بن ریحان بن حارث و غرت اهدانی و از :قلزم رحبه بن عمرو، و شبیب بن عبدالله و از حیره بکر بن عبد الله بن عبد الواحد. و از کورتا : حفص بن مروان و از طاهی جباب بن سعد، وصالح بن طيفور و از اهواز عیسی بن ،تمام و جعفر بن سعید نابینایی که بینا خواهد شد. و از سلم علقمه بن ابراهیم و از اصطخر متوکل بن عبید الله، و هشام بن فاخر و از مولیان حیدر بن ابراهيم و از نیل شاکر بن عبده و از قندایل عمرو بن فروه و از مدائن هشت نفر دو برادر صالح محمد و احمد فرزندان ،منذر و میمون بن حارث، ومعاذ بن علی بن معروف بن عبد الله و حارس بن سعيد و زهير بن طلحه، ونصر، و منصور و از عکبرا زائده بن هبه و از :حلوان ماهان بن ،کبتر و ابراهیم بن محمد و از بصره عبد الرحمن بن اعطف بن سعد، و احمد بن مليح، و حماد بن جابر و اصحاب کهف كمسكمینا و یارانش و آن دو تاجر که از آنطاکیه بیرون روند موسی بن عون وسليمان بن حر، و غلام رومی ایشان و پناهندگان به روم بازده مرد صهیب بن عباس و جعفر بن حلال و ضرار بن سعيد و حمید قدوس نازی و منادی و مالک بن خليد، و بكير بن جر، و حبيب بن حنان و جابر بن سفیان و دو تن که در سراندیب رحل اقامت افکنند: جعفر بن زکریا، و دانیال بن داود. و از مندرا چهار مرد حور بن ،طرحان و سعید بن علی و شاه بن بزرج، و حربن جميل. و آنکه در سلامت از روی مرکبش مفقود شود نامش منذر بن زید است. و از سیراف (۱) با گفته شده شیراز - تردید) از مسعده است) حسین بن علوان و گردش کننده برای یافتن حق از بخشب: عبدالله بن صاعد بن عقبه و آنکه به وسیله کتاب خدا بر ناصبی احتجاج میکند از سرخس نجم بن عقبه بن داود است. و از بریه صخر بن عبد الصمد قبایلی و یزید بن فاجر که اینها سیصد و سیزده نفرند به شمار اهل بدره و آن دو تن که به سروانیه گریزند سری بن ،اغلب و زياده الله بن رزق الله عقبه. و آنکه در صقلیه رحل اقامت افکند: ابوداود شعشاع و آنکه از بلخ از عشیره اش فرار میکند اوس بن محمد و از فرغانه از دجاه بن وابص عنه، قال: أخبرنى أبو الحسين محمد بن هارون عن أبيه رضى الله عنه قال: حدثني محمد بن همام، قال: حدثني أحمد بن الحسين المعروف بابن أبي القاسم عن أبيه عن الحسين الحسن بن على بن إبراهيم بن محمد، عن محمد بن حمران، عن أبيه، عن يونس بن ظبيان قال: كنت عند أبي عبد الله عليه السلام فذكر أصحاب القائم عليه السلام فقال: ثلاثمائه وثلاثه عشر رجلا و كل واحد يرى نفسه في ثلاثمائه. (۲) و از اوست که گفت: ابوالحسین محمد بن هارون از پدرش رضی الله عنه خبرم داد وی :گفت محمد بن همام حدیثم داد ::گفت احمد بن الحسين معروف به ابن ابی القاسم از پدرش از حسین حسن بن على بن ابراهيم بن محمد، از محمد بن حمران از پدرش از یونس بن ظبیان حدیثم داد که :گفت در محضر امام ابو عبدالله صادق عليه السلام بودم پس آن حضرت اصحاب امام قائم علیه السلام را یاد کرد و فرمود سیصد و سیزده مرد و هر کدام خودش را در سیصد تن می بیند.