سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب

از ویکی‌مهدی

سوزِ دل


سوزِ دل، اشکِ روان، آهِ سحر، نالهٔ شب

این همه از نظرِ لطفِ شما می‌بینم

هر دَم از رویِ تو نقشی زَنَدَم راهِ خیال

با که گویم که در این پرده چه‌ها می‌بینم

کس ندیده‌ست ز مُشکِ خُتَن و نافهٔ چین

آن چه من هر سَحَر از بادِ صبا می‌بینم

دوستان عیبِ نظربازیِ حافظ مکنید

که من او را ز مُحِبّانِ شما می‌بینم۱


بلند اقبال:

تا که خود را زبر دوست جدا می بینم

مبتلای غم و در بند بلا می بینم

دل و جانم اگر از عشق فنا شدغم نیست

که بقای همه رامن به فنا می بینم

به خدا ذره ای از پرتوروی مه ماست

این همه نور که با مهر سما می بینم

هر کجا می نگرم پرتونور رخ اوست

از چراغ دل ودیده چه ضیا می بینم

کی کجا کس ز دم عیسی روح الله دید

فیض هایی که من از باد صبا می بینم

--------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱.حافظ خود را از محبان و بلکه محبانِ محبان محبوب می شمرد و در طریق محبت او بس  سوزها و اشک ها و آه های سحری دارد و همه این ها را از لطف یار می داند که او را با خود آشنا کرده است و چون خیال او را در خاطر، نقش می زند، یا در معرض نسیم صبا واقع می شود، رازها می فهمد که نمی داند با چه کسی در میان گزارد؛ حالیا محبان، عیبش نکنید که او هم از خود شماست که محبان محبوب اید!