عدالت مهدوی

از ویکی‌مهدی

عدالت مهدوی

اشاره

منتظران درد آشنا در هر پگاه جمعه یک دل و یک صدا فریاد می زنند:

اَیْنَ الْمُنتَظَرُ لِاِقامَهِ الْامَتِ وَ الْعِوَج.1

کجاست آن پیشوایی که همه چشم به راه اویند تا ظهور کند، همه کژی جهان را اصلاح کند.

چشم به راهان کوی و منتظران ظهورش در هر شام جمعه زمزمه می‌کنند:

السَّلامُ عَلَى الْمَهْدِى الْمُنْتَظَرِ وَ الْعَدْلِ الْمُشْتَهَر.2

درود بر مهدی منتظر و سلام بر آن عدالتی که شهره آفاق است.

گستره عدل مهدوی

عدالت در فطرت انسان ریشه دارد به گونه‌ای که هر انسانی تشنه عدالت است. این تشنگی و شیفتگی از اعماق وجود او سرچشمه میگیرد، عدالت، قانونی است فراگیر که همه جنبه‌های زندگی انسانی را در برمی‌گیرد و نظام هستی بر محور آن می‌چرخد.

قرآن کریم، هدف از آمدن پیامبران و نازل شدن کتابهای آسمانی را در یک جمله روش، جامع و شفاف چنین بیان می‌کند: «لیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ تا مردمان بر اساس عدالت استوار شوند.» (حدید: ۲۵)

به دیگر سخن، نه تنها کارگزاران دولتی، صاحب منصبها و سرکرده‌ها باید عادل باشند، بلکه قوام زندگی مردمان باید بر شالوده قسط و عدل استوار شود.

به جرئت می‌توان گفت هدف نهایی پیامبران هرگز در سطح دنیا اجرا نشده است و فقط در حکومت حقه حضرت بقیه الله اتفاق خواهد افتاد. اگر در زمان ویژه‌ای چون عهد رسالت و دوران خلافت ظاهری امیرمؤمنان على(عَلَیْه السَّلَامُ)، عدالت حاکم بود، به دلیل محدودیت زمانی و مکانی آن در برابر حکومت طاغوتها در طول دوران‌ها، آن قدر ناچیز است که به شمار نمی‌آید.

در سخن پیشوایان، ویژگیهای فراوانی در ترسیم عدل مهدوی بیان شده است که در این نوشتار فرصت نقل آنها را نداریم و تنها به شماری از آنها اشاره میکنیم:

الف) در کلام قدسی آمده است:

در آن زمان، امنیت و آسایش را در روی زمین حکم‌فرما میکنم. چیزی به چیزی آسیب نمی‌رساند، چیزی از چیزی نمی‌هراسد، حتی حشرات و حیوانات به مردمان و یکدیگر آسیب نمی‌رساند.3

ب) هنگامی که حضرت آدم، نور مقدس حضرت مهدى (عَلَیْه السَّلَام) را در قائمه عرش الهی دید، خداوند خطاب به وی فرمود:

من با این بنده سعادتمند خود بندها و زنجیرها را از بندگانم خواهم گشود و زمین را از مهر و محبت و رأفت و رحمت آکنده خواهم کرد، همان گونه که پیش از این، پر از جور و قساوت و شقاوت شده باشد.4

ج) پیامبر گرامی اسلام هنگام ترسیم وضع دوران ظهور می‌فرماید:

اگر زنی بر هودجی بنشیند و به تنهایی از حجاز تا عراق برود، در کمال آسایش خواهد بود و از چیزی هراس نخواهد داشت.5

د) پیامبر اعظم (صلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) در حدیثی می‌فرماید:

یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْرا ، یَرْضَى بِخِلافَتِهِ أَهْلُ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ، وَ الطَّیْرُ فِی الْجَوَ.6

زمین را پر از عدل و داد کند، آن چنان که پر از جور و ستم شده باشد. اهل آسمان و زمین حتی پرندگان هوا از خلافت او خشنود میشوند.

هـ) پیشوای پرواپیشگان، امیرمؤمنان علی (عَلَیْه السَّلام) در این باره می‌فرماید:

هنگامی که حضرت مهدی (عَلَیه السَّلَامُ)، فرماندهانش را به شهرها میفرستد و فرمان میدهد که عدالت را میان مردم برقرار کنند، گرگ و گوسفند در کنار یکدیگر می‌چرند و کودکان با مارها و عقرب‌ها بازی می‌کنند.7

و) امام حسن مجتبى ( عَلَیْهِ السَّلَامُ) نیز در این باره می‌فرماید:

تَصْطَلِحُ فِی مُلْکهِ السَّباعُ.8

در عهد سلطنت و فرمان‌روایی او، درندگان با یکدیگر آشتی می‌کنند.

ز) امام باقر (عَلَیْه السَّلَام) این واقعیت را در یک جمله کوتاه بیان کرده است و می‌فرماید:

حَتَّى لا یُرى اثَرٌ مِنَ الظُّلْمِ.9

دیگر نشانی از ستم دیده نمی‌شود.

ح) امام صادق (عَلَیْه السَّلَامُ) گستره عدل مهدوی را در یک جمله چنین ترسیم می‌کند:

أما وَ الله لَیَدْخُلَنَّ عَلَیْهِمْ عَدْلُهُ جَوْفَ بُیُوتِهِمْ، کَما یَدْخُلُ الْحَرُّ وَ الْقَرُّ.10

سوگند، عدالت آن حضرت داخل خانه‌‎های در بسته میشود همان گونه که سرما و گرما به داخل خانه ها نفوذ می‌کند.

ط) سخن هشتمین امام نیز درباره مهدی(عَلَیْه السَّلَام) چنین است:

وَضَعَ مِیزانَ الْعَدْلِ بَیْنَ النَّاسِ فَلَا یَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَدًا.

ترازوی عدالت را میان مردم نصب می‌کند و دیگر کسی به کسی ستم نمی‌کند.11

ی) ابن عباس شاگرد فرزانه مکتب علی (عَلَیْه السَّلَام) نیز گوید:

لا یَنتَطِحُ فِیهِ عَنْزانِ، جَمَاءُ وَ ذَاتُ قَرْنٍ.12

در عهد او بز شاخ‌دار به بز بی‌شاخ آسیب نمی‌رساند.

10 گفتار درباره مهدویت، علی اکبر مهدی پور، (قائمیه اصفهان، ص 57)

1-   فرازی از دعای ندبه

2-   فرازی از زیارت آل یاسین؛ طبرسی احتجاج، ج ۲، ص ۳۱۷

3-   سید ابن طاووس، سعد السعود، ص ۳۴.

4-   بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۳۱۲.

5-   کنز العمال، ج ۱۴، ص ۵۷۲.

6-   فردوس الاخبار، ج ۴، ص ۴۹۶

7-   عقد الدرر، ص ۱۵۹

8-   احتجاج، ج ۲، ص ۲۹۱.

9-   طبرسی، مجمع البیان، ج ۷، ص ۸۸

10-  نعمانی، الغیبه، ص ۲۹۷

11-  کمال الدین، ج ۲، ص ۳۷۲.

12-  نعیم بن حماد الفتن، ص ۲۶۶