گر ماه مهر پرور من در قبا رود

از ویکی‌مهدی

ماه مهرپرور


خورشیدِ خاوری کُنَد از رَشک جامه چاک

گر ماهِ مِهرپرورِ من در قبا رود

بر خاکِ راهِ یار نهادیم رویِ خویش

بر رویِ ما رواست اگر آشنا رود

سیل است آبِ دیده و هر کس که بگذرد

گر خود دلش ز سنگ بُوَد هم ز جا رود

ما را به آبِ دیده شب و روز ماجراست

زان رهگذر که بر سرِ کویش چرا رود۱


سعدی:

عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود

مجنون از آستانه لیلی کجا رود؟

گر من فدای جان تو گردم دریغ نیست

بسیار سر که در سر مهر و وفا رود

ور من گدای کوی تو باشم غریب نیست

قارون اگر به خیل تو آید گدا رود

حیف آیدم که پای همی بر زمین نهی

کاین پای لایقست که بر چشم ما رود

در هیچ موقفم سر گفت و شنید نیست

إلّا در آن مقام که ذکر شما رود

ای آشنای کوی محبت صبور باش

بیداد نیکوان همه بر آشنا رود

سعدی به در نمی‌کنی از سر هوای دوست

در پات لازمست که خار جفا رود


کمال خجندی:

گیرم که از تو بر من مسکین جفا رود

سلطان توئی کسی به تظلم کجا رود؟

سوی تو چون سلام فرستم که باد را

پیرامُن درت نگذارند تا رود

چندان دعای جان تو گوییم کز ملال

می خواسته بر زبان تو دشنام ما رود

بفرست سوی گل، سحری بوی پیرهن

کز رشک آن چو غنچه به زیر قبا رود


نظیری نیشابوری:

بیگانه چون رود به در آشنا رود

آن کس که آشنای تو باشد کجا رود

از خاک بوس کوی تو تا پا کشیده ام

در راه من جدا روم و دل جدا رود

احرام عهد روز ازل، کعبه کوی دوست

جز راه عشق هرکه رود بر خطا رود

عشق آمد و تمام به گوشم فرو دمید

رازی که در میان مس و کیمیا رود

زان بحر موج خیز چه کم گردد ار شبی

بر کشتزار سوخته آب بقا رود

----------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱.هرکس که موعود محبوب را بشناسد، اسیر حُسن آن ماه مهرپرور می شود؛ خورشید هم اگر او را ببیند از جمال و کمال او، سینه چاک می کند.بدین خاطر است که در فراق او سیل اشک جاری است و حتی دل سنگدلان نیز اینجا نرم می شود و در هجرانش مویه می کنند...