یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم

از ویکی‌مهدی

یار با ماست


یار با ماست، چه حاجت که زیادت طلبیم؟

دولتِ صحبتِ آن مونسِ جان ما را بس۱

از درِ خویش خدا را به بهشتم مَفرست

که سرِ کویِ تو از کون و مکان ما را بس


سعیدا:

از حیات ابد آن روح روان ما را بس

ما گذشتیم ز جان، صورت جان ما را بس

با رقیبان اگر اظهار کرم می سازد

گذران است همین لطف نهان ما را بس

ای جوانان به شما فصل بهار ارزانی

پیرافشانی هنگام خزان ما را بس

دیده را قسمت دیدار تو هر چند نماند

در ره وصل تو چشم نگران ما را بس

به تمنای دم گرم مسیحا نرویم

ای سعیدا نفس سوختگان ما را بس


صائب:

طاق ابروی توازکون ومکان مارا بس

گوشه چشم تو از ملک جهان مارا بس

هوس بوس نداریم وتمنای کنار

جلوه خشکی ازان سرو روان مارا بس


فیض کاشانی:

یار با ماست نه دورست نه بيکار زما

آن سخن هاي دل آزار غلط بود غلط

عمر آنست که با دوست سرايد اي (فيض)

هر چه کرديم جز اين کار غلط بود غلط!

-----------------

حافظ امید موعود، عبدالحسین فخاری


۱.خواجه شیراز در این بیت الغزل نیز تاکید می کند که وقتی یار با ماست دیگر چرا زیادتر چیزی بخواهم زیرا این مونس جان و موعود جهان و جان جانان، از تمامی جهان برای من کافی است و گوهر همنشینی و دولتِ صحبت او، برایم بس است و نیازی به غیر او ندارم و مقیم بودن بر سر کوی او را بر اقامت در بهشت ترجیح می دهم و این اقامت بر همه عالمِ امکان، برتری دارد.