- یار مهروی مرا نیز به من باز رسان
|
|
- یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
|
|
- اگر آن طایر قدسی ز درم باز آید
|
- ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
|
|
- منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
|
|
- روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
|
- ای نسیم سحری خاک در یار بیار
|
|
- از یار آشنا سخن آشنا شنید
|
|
- زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر
|
- ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
|
|
- ای سرو ناز حسن که خوش می روی به ناز
|
|
- گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
|
- ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
|
|
- روی جانان طلبی آینه را قابل ساز
|
|
- باشد که چو خورشید درخشان به درآیی
|
- گر از آن یار سفر کرده پیامی داری
|
|
|
|
- ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
|
- برآی ای صبح روشن دل خدا را
|
|
- ای در رخ تو پیدا انوار پادشاهی
|
|
- به چشم کرده ام ابروی ماه سیمایی
|
- عید است و آخر گل و یاران در انتظار
|
|
- به کام غمزدگان غمگسار باز آید
|
|
- مگر به روی دلآرای یار ما ور نی
|
- حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
|
|
- فدای دوست نکردیم نقد جان و دریغ
|
|
- بگو بسوز که مهدیّ دین پناه رسید
|
- حافظ از پادشهان پایه به خدمت شمرند
|
|
- تا نیست غیبتی نبود لذت حضور
|
|
- که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز
|
- گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
|
|
- تو شاد گشته به فرماندهی و من به غلامی
|
|
- سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چو گل
|
- دولت احمدی و معجزه سبحانی
|
|
- هواخواه توأم جانا و می دانم که می دانی
|
|
- گر ماه مهر پرور من در قبا رود
|
- بوی زلف تو همان مونس جان است که بود
|
|
- حکایت شب هجران نه آن حکایت حالی است
|
|
- مرا امید وصال تو زنده می دارد
|
- یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
|
|
- قصه غصه که در دولت یار آخر شد
|
|
- ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
|
- ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
|
|
- آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
|
|
- امروز که در دست توأم مرحمتی کن
|